آن دوست که دیدنش بیاراید چشم بیدیدنش از گریه نیاساید چشم ما را ز برای دیدنش باید چشم ور دوست نبینی به چه کار آید چشم
گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم صوفی شوم و گوش به منکر نکنم دیدم که خلاف طبع موزون من است توبت کردم که توبه دیگر نکنم...
جانا به هلاک بنده مستیز و بیا رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا ای مکر در آموخته هرجائی را یک مکر برای من درانگیز و بیا
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا شراب نور به رگ های شب دوید بیا... ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا...
لینک
تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلیوش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم “وحشی بافقی”
سپاس دوست بزرگوار.. ممنون از همراهی تون
برقرار و سرافراز باشید🙏🌹🍁🌹🍁
☕ ђค๓є๔ ☕
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بیدیدنش از گریه نیاساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم
ور دوست نبینی به چه کار آید چشم
nadia.a
گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم
صوفی شوم و گوش به منکر نکنم
دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کردم که توبه دیگر نکنم...
☕ ђค๓є๔ ☕
جانا به هلاک بنده مستیز و بیا
رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا
ای مکر در آموخته هرجائی را
یک مکر برای من درانگیز و بیا
nadia.a
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا...
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا...
☕ ђค๓є๔ ☕
لینک
☕ ђค๓є๔ ☕
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
“وحشی بافقی”
nadia.a
سپاس دوست بزرگوار.. ممنون از همراهی تون
☕ ђค๓є๔ ☕
برقرار و سرافراز باشید🙏🌹🍁🌹🍁