tajalli ...
تقریبا دو ساعت پیش کِِ داشتم میومدم ، اینُ دیدمُ آوردمش ...
مامان میگِِ بچِِ های مَردم ، چی میبرن خونِ واس ماماناشون ...
دخترِِ منُ ببین چی آوردِِِ ...
گفتم ، قربونت برم ، این واس من نیست کِ ، واسِ بچِِ همسایِ ، یِِکم بازی کنِ ...
بُردم انداختمش توو حیاط ، گفتم نکنِِ راس راسی بندازش بیرون ...
رفتم آوردمش دوبارِ ...
الان میرِِِ میاد ، میگِ ، چی کنم با تُ ...
گفتم ، قربونِ دستت ، هیچی ، ببین یکم تیوپ پیدا میکنی برام ...
الان حسم خوب نیست نسبت بِ بچِ های مردم ...
...

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.