تقصیر تو نبود
خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطرهها خاموش شود
خودم شعرهای شبانه اشک را فراموش نکردم
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم
حالا نه گریههای من دینی بر گردن تو دارند
نه تو چیزی بدهکار دلتنگی این همه ترانهای
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد
بالهایم در کشاکش شهدها خسته شوند
و عسلهایم صبحانه کسانی باشند
که هرگز ندیدمشان
تنها آرزوی سادهام این بود
که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد
که هر از گاهی کنار برگهای کتابم بنشینی
و بعد از قرائت بارانها
زیر لب بگویی
یادت بخیر! نگهبان گریان خاطرههای خاموش
یغما گلرویی
❤️ سکوت تنهایی ❤️
لایککک
Khosro
تشکر
بانوي شرقي
Khosro
🙏💐