حدیثِ من،
گِره در تاب گیسوی تو خورد،
و از عطر آن چنان آشفت
که باد به یغمایش بُرد،
حالا پریشان گیسو
موهایت را بباف،
که به یادِ تاراجِ طرّه‌یِ زلفت،
سَر می‌کوبم بر باد و شمیم
و غنیمت از خوشه‌های
گندم می‌گیرم،



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌