نه تو می‌ مانی نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتا‌هی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره‌ای خواهد ماند

لحظه‌ها عریانند

به تن لحظه‌ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده‌ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه‌ی دنیا که چه‌ها خواهد کرد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.