حضرت اجازه ست دچارت بشوم
دوست دارم همه ی دار و ندارت بشوم

آمدم گرد غم از صورت ماهت ببرم
سحرِ روشنِ بعد از شب تارت بشوم

بعد تنهاییِ یک عمر زمستانِ سیاه
رویش شوم،فصل بهارت بشوم

حضرت جاذبه مجذوب حیائت شده ام
تو چه کردی که چنین وقارت بشوم

وارث از لیلی و شیرین شده ای
به فدای خودت و ایل و تبارت بشوم

دل می کنی و کار خودت را بلدی
زن عاشق کش صیاد، شکارت بشوم

بغلم کشور امنی ست فتحش کن
سفت و محکم بغلم کن که حصارت بشوم

از نگاه غزل، عشق، حیا می بارد
ای به قربان تو و مهره ی مارت بشوم

آس دل دارم و دستم پر حکم است
وقت آن است که پیروزِ قمارت بشوم

آسمان دلت انگار که ابری شده است
روشنای دل من مدارت بشوم

کاش یک روز بیاید که تو بی تاب شوی
من کنی و میل و ویارت بشوم

شانه ی امن پس از گریه ی تلخت باشم
صبر و آرامش و سامان و قرارت بشوم

وقت خوابیدن تو بخوانم با عشق
صحنه ی آخر چشمان خمارت بشوم

دلِ من پیشکشِ نازِ نگاهت
می شود دلت باشم و یارت بشوم ...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.