به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا

نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا

چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه، آسمانِ مرا
/
( امید صباغ نو )
/



... !/

تو نیم دیگر من نیستی ؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا ...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.