پای حساب خستگی‌هایم که بنشینم
این زخم‌ها را حقم از دنیا نمی‌بینم

با اینکه لبخند از لبم لَختی نمی‌افتد
هرکس درونم را ورق زد دید غمگینم

از بی‌قراری‌های قلبم تازه فهمیدم
هرجا که عطرت می‌وزد آن‌جاست تسکینم

از بس تنت را در خیالاتم به تن کردم
هرجا که دلتنگت شوم در خواب شیرینم

من اهل غم خوردن نبودم عشق یادم داد
هرجا که خندیدم بدان مشغول تلقینم

حالا که قلبم را به زحمت مبتلا کردم
دیگر نمی‌دانم کمم، بیشم، کدامینم؟!

پسند

بازنشر