درین سرای بی کسی، کسی به درنمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند...
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند...
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند...
گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند...
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند...
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند...
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند...!
#شعر_بوسه
zarrin
ای بابا . چقدر مینالی . مگه من مردم . خودم هستم . تبرت می زنم .
امیرطاها...
بیا توام هستی برا تبر زدن ک
بابا یکی بیاد برا بوسه زدن خو خخخ
zarrin
به دل نگیر. روبروی جمع باید بگم تبرت می زنم . دشمن زیاد داریم خودت که میدونی دا .
امیرطاها...
باشه بگو حداقل تو خلوت بیا ببوس ک
zarrin
. دیوانه
امیرطاها...
چی بگم خوخخخ
فرشید
بسیارزیبا
امیرطاها...
ممنونم داداش
فرشید
متشکرم برادرگل