🔻🔻🔻

🔻اجازه ندهیم.....
یک رابطه که عمرش تمام شده هی کش پیدا کند تا جایی که همه خاطرات خوبش را هم با خودش ببرد....
ما فقط بلد شدیم عاشق شویم. یاد گرفتیم فقط عشق بورزیم. یادمان ندادند عاشق چه جور"آدمی" شویم.
🔻آغوش باز کردیم و چشم باز نکردیم، دلمان لرزید دستمان و نگاهمان، حواسمان پرت یار شد، جاده را گم کردیم. کداممان وقتی فهمید معشوق از جنس دیگری ست،چیزی نیست که اومیخواست
برگشت توی جاده خودش؟ کداممان به وقتش رشته را پاره کردیم؟

🔻زندگی کوفتمان شد. خوشی به کاممان ماسید ولی بیرون رفتن از رابطه را یاد نگرفتیم.
تا ته داستان را از حفظ یم، از تلخی ماجرا خبر داریم ولی می زنیم به دل قصه تا ذوب شویم که تا آخر آخرش را بازی کرده باشیم غافل از اینکه ته قصه، گاهی فقط حسرت منتظر ماست...

‌سمیع‌زادگان

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.