هرگز

هیچ دستی

آوار زخم های فرو خورده نخواهد بود

و عشق

تلخ کامی تنی ست

خوابیده میان

برزخی سیاه

اما

تنهایی

صحنه ی فراموش شده ی

بازنده ای ست

گم شده در چشم هایی مه گرفته

میان متن کوچه های دل

وقتی نقاب های سنگی

فصل

بودن را

در بند می کنند...!!!

بازنشر