صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم این وام از کی خواهم و آن چشم خود که راست در پیش بود دولت امروز لاجرم میجست و میطپید دل بنده روزهاست از عشق شرم دارم اگر گویمش بشر میترسم از خدای که گویم که این خداست
خواهش می کنم قابل شما رو نداشت خوشحالم که پسندیدید
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش میکنم … “فریدون مشیری”
m
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم
این وام از کی خواهم و آن چشم خود که راست
در پیش بود دولت امروز لاجرم
میجست و میطپید دل بنده روزهاست
از عشق شرم دارم اگر گویمش بشر
میترسم از خدای که گویم که این خداست
m
خواهش می کنم قابل شما رو نداشت خوشحالم که پسندیدید
m
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر
غیر از تو
هر چه هست فراموش میکنم …
“فریدون مشیری”