مهربانو
احساسم را از دست داده ام
به هیچ چیزی میلی ندارم
نه امیدی نه انگیزه ای نه دلی
انگار مرده است
دلی که پر از شوق و التهاب بود
و با دیدن عشاق به وجد می آمد
و تو را در خاطر می خواست
و با هر شعر و ترانه ای جهان می ساخت
و عاشقانه باز به تو جان می باخت
مهر تو کم بود
کم کم انقدر جای تو خالی ماند که مرد
حالا دیگر نه رنگها برایم معنی دارند
و نه سال خشک بی باران ترسی
در چشمهای من زندگی مرده است
از وقتی دور از دستهای تو مرده است
نه نوازش نگاهی
نه امید امدنی
تنها خوابی
خوابی ابدی
در من جاریست ....

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.