خسته از عمری زمستانم ، بهارم می شوی؟)
گرمیِ آغوشِ سردِ روزگارم می شوی؟
هست دریایِ دلم ، بازیچه ی امواجِ عشق
ساحلِ امنِ وجودِ بی قرارم می شوی؟
سخت تاریکم بدونِ نورِ جان بخشِ امید
شمعِ سوزانِ طرب در شامِ تارم می شوی؟
همدمِ روحِ غریب و سرکش و شیدای من
دوستدارِ خاطرِ بی غمگسارم می شوی؟
یک دل و مشتی غزل ، سرمایه ی عمرِ من است
سرپناه و مأمنِ دار و ندارم می شوی؟
راهیِ صحرایِ عشقم ، با دلم همراه شو
توشه ی مهر و وفا در کوله بارم می شوی؟

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر