در خطوط چهره‌اش ناگه خزيد
سايه‌های حسرت پنهان او
چنگ زد خورشيد بر گيسوی من
آسمان لغزيد در چشمان او

آه کاش آن لحظه پايانی نداشت
در غم هم محو و رسوا می‌شديم
کاش با خورشيد می‌آميختيم
کاش همرنگ افق‌ها می‌شديم.

پسند

بازنشر