از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی نه میل سخن داریم
آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزیم
هنگامه حیرانی است خود را به كه بسپاریم
تشویش هزار آیا وسواس هزار اما
یك عمر نمی‌دیدم در خویش چه‌ها داریم
دردا كه هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم ابریــم و نمی‌باریم