دَس میکِشیدی روُ صوُرتَم 
میگُفتی مآل هِمیم ما تا تَهش
شَک نَداشتَم بهِ حَرفت گُفتَم رآس میگهِ 
×~وَلی الان دیگهِ هیچی نَموُنده ازَموُن توُ زَدی زیرِش×~

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.