عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

سینه‌های روشنان بس غیب‌ها دانند لیک
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست

بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد
زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست

عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق
لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست
/
( مولانای جان )
/



... !/

دلبرانِ راهِ معنی، با دلی عاجز بدند
وحی شان آمد که دل را دلستانی دیگرست

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر