به قلبش نگاه کرد و در سکوت زخم هایش را بوسید
قلبش همانطور که به تپیدنش ادامه میداد گفت:تحمل کردن این زخم ها با من و امیدوار ماندن و ادامه دادن با تو...باشه؟
یکبار دیگر یادش افتاد که همیشه قلبش به درستی مسیر را نشان داده بود، همیشه به درستی گفته بود چه میخواهد و چه باید بکند
پس با اندوه اما مصمم گفت:باشه..

پسند

بازنشر