شب پا گرفت از بطن غم، لعنت به این شب

مهلک تر از یک جرعه سم، لعنت به این شب

هر لحظه از دردی برایم پرده برداشت

رنجی نیوفتاد از قلم، لعنت به این شب

شب جان گرفت از بی نهایت تا سیاهی

او ریشه دارد در عدم، لعنت به این شب

عصیانگری می بارد از اقصای عالم

وقتی که بردارد قدم، لعنت به این شب

شب ساحت دل را به خون آلود و افسوس

نگذاشت حرمت بر حرم، لعنت به این شب

دل تیره، دنیا تیره، ظلمت خانه برپاست

شب پا گرفت از بطن غم لعنت به این شب



✒نرگس چهارپاشلو

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر