کمی عاشقم باش
آن وقت حبابهای احساس من میترکند
آنقدر که چون آب جوشنده
از چشمهی دلم روان میشوند به دریا.
کمی عاشق باش
جهان به صلح میرسد
جنگها تمام میشود
سربازان به نام عشق
سجده میکنند
تفنگها گلهای یاس شلیک میکنند.
جهان عطر آگین میشود
قطحی قحط میشود
هر کودک، گل سرخی بر لب
بوسهای روی گونهی زندگی میکارد
آن وقت
نه سرزمین من،
سرزمین مادری است
نه آن سوی دنیا،
ارثیهی پدری.
مرزها دیگر زمین و دریا و کوه نیستند
مرزها زیبایی است
و تو که در جهان من ایستادهای
عاشق.
شعر از : سمیه تاج الدین