من مانده‌ام زِ پا
ولی آن دورها هنوز،
نوری‌ست
و شعله‌ای‌ست
خورشید روشنی‌ست؛
که می‌خواندم مُدام!
اینجا درونِ سینه‌ی من
زخمِ کهنه‌ای‌ست
که می‌کاهَدَم مُدام....

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر