بامنے اما نفهمیدے که تنهاتر شدم
گریه کردم فکر کردے زیر باران تر شدم

سهم تنهایے من یڪ پاکت سیگار بود
سوختم آهسته تا همرنگ خاکستر شدم

شب به شب بے خوابے و سردردهاے بے کسی
قرص خوردم پشت هم محتاج خواب آور شدم

گفته بودے دوستت دارم ولے برعکس بود
حرف چشم و خط لب هاے تو را از بر شدم

جوجه ے یڪ روزه اے بودم که در دستان تو
با نوازش هاے دل سوزانه ات پرپر شدم!

از غرور رو به تاراجم نمانده هیچ چیز
کشورے مستعمره بے شاه و بے لشکر شدم!

باز باران آمد و دلتنگے ام را گریه شست
باز باران آمد و من زیر باران تر شدم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر