ما هم از عشق بسی خاطره داریم هنوز
بر سر خاطره ها ابر بهاریم هنوز

مثل شیرینی خوابیست به هنگام سحر
ما به شیرینی این تلخ دچاریم هنوز

آری آغاز،گره خوردن چشم است به چشم
ما هم آشفته ی چشمان خماریم هنوز

باغ سرسبز نشان داد به ما عشق ولی
روزو شب همنفس بوتۀ خاریم هنوز
/



... !/

گِله از عشق نداریم،چو آن ساعت شن
ثانیه ثانیه در خویش بباریم هنوز ...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.