من چنان درد کشیدم که خدا ریخت به هم....

قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم....
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم....
صاف بود آب و هوایم که دو چشمت بارید.....
که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم....

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر