Faryad
۲۱۵ پست
۳۰۳ دنبال‌کننده
۱۵,۳۷۰ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر

و ۸ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.

 چه حس ِ مبهمی  است ...

                    وقتی می فهمی  ...

                    "  تو  "  ...

                    "  کسی  "   بوده ای  ...

                    چون  ...

                    کسی    "  نبوده  "  ...

                    و  "  تو  "  ...

                    فقط یک ضمیر بوده ای  ...

                    نا مخاطب ِ  حاضر ...

                    بدلی  نامتجانس  از ...

                    بی بدیلی اول شخص ِ غائب  ...

                    تا ...

                   قاعده ی ِ جمله نویسی  ...

                   در عبارتی عاشقانه ...

                   رعایت شده باشد ...


بازنشر کرده است.
تنهائی ِ لعنتی بعضی حسرت‌ها را خیلی عجیب‌وغریب می‌کند. انگار شکل ِ خاصی به ماهیت ِ حسرت می‌بخشد. حسرت‌های عجیب و غریب. مثل حسرت ِ بی‌نشانگی. این که می‌نشینی بغض می‌کنی که چرا این نشانه را نداری . اشک بریزی و پشت‌ت بلرزد از حسرت ِ بی نشانگی ...
میان ِ هزارجور جلوه‌گری ِ عشق، آدم‌ها باید نشانه‌ی ِ خاص ِ عاشقی داشته باشند. نه مثل سرخی ِ گونه در شرم یا لرزش ِ صدا در هیجان. نه حتیّ مثل ِ بوسیدن و در آغوش گرفتن. این نشانه‌ها حتی اگر ناخودآگاه هستند اما باید خاص باشند .آدم‌ها باید نشانه‌ی ِ خودشان را داشته باشند . که برای خودشان نشانه‌ای خاص باشد. نشانه‌ای که برای خود ِ خود ِ آدم نشانه باشد. یک نشانه‌ی ِ خاص ِ ناخودآگاه که به خود ِ آدم اطمینان بدهد عاشق است. نشانه‌ای که نشانه‌ی ِ آرامش است. نشانه‌ی ِ لذّت. نشانه‌ی قوّت ِ قلب. نشانه‌ای که نشانه‌یِ تمام نشانه‌های ِ خوب عاشقی است . مثل ِ خزیدن توی آغوش. مثل ِ بوسیدن ِمکرّر انگشت‌ها. مثل نوازش ِ گونه با گونه. مثل ِ بوئیدن ِ چشم‌بسته‌ی تن . آآه از حسرت ...
مشاهده ۲۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

‏تنهایی جست‌وجوی آدم‌هاست. نه برای یافتن کسی. برای اطمینان از نبودن کسی ...

بازنشر کرده است.
دل‌تنگی مثل گربه‌ی نانجیبی‌ست که هر روز پاره‌پاره از دل‌ت‌ را جلوی‌ش می‌گذاری تا به دندان بکشد ولی باز دم غروب به سینه‌ات چنگ می‌اندازد ...
بازنشر کرده است.
یه وقت‌هایی از تموم آدم‌‌های دورم ناامید می‌شم و واقعا برام مهم نیست حتی اگه همشون برن و یک نفر هم دیگه توی زندگیم باقی نمونه. بعد یادم می‌افته که اتفاقات بیرونی، انعکاسی از درون خودمه. اگه از آدم‌ها خسته شدم، یعنی از اون چیزی که توی اون‌ها می‌بینم و درون خودم وجود داره خسته شدم. درواقع اون کسی که ازش ناامید شدم، خودمم...
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

راست دروغی‌ست که هنوز فاش نشده ...

بازنشر کرده است.
وقت‌هایی هست که دل‌تنگی‌ات دیگر از تنگی دل‌ت نیست. از بزرگی غصه‌هاست ...
بازنشر کرده است.
میدونی داشتن سواد رابطه از کجا شروع میشه؟
از اونجایی که ممکنه با یه سری از دوستات، نزدیکات و یا حتی پارتنرت به مشکل بخوری و به هر دلیلی آدم‌های مهم زندگیت به غریبه تبدیل بشن ولی تو انقدر بزرگ شدی و اینو درک کردی که به حرمت روزهایی که خندیدید، گریه کردید و خاطره ساختین و بخشی از روزهای زندگی همو رقم زدید؛ پیش کسی تخریبش نمیکنی، ازش بد نمیگی، رازهاشو فاش نمیکنی و...
چون میدونی که یه زمانی باهات حالش خوبه و یه روزی انتخاب زندگیت بوده!

بازنشر کرده است.
 ‌‌من که میگم همه چیز توی یه جمله خلاصه میشه
" طرف باید اهلت باشه" !
خیلی حرف هست تو این یه جمله‌ی کوتاه..
اگه اهلت باشه یعنی میشناسه تورو
اگه تو رو بشناسه خوب بلده کجا صداشو بالاببره برات کجا پایین بیاره
چه حرفایی رو درِ گوشت بگه و چه حرفایی رو جار بزنه
اهلت باشه خوب میدونه چی حالتو خوب میکنه و چی بد
بلده کی باید دنیارو بخاطرت به هم بریزه و کی سرشو پایین بندازه و از کنار خیلی چیزا آروم بگذره
میدونه چه چیزایی رو باید به روت نیاره و حرفشم نزنه، چه چیزایی رو صاف تو چشات زُل بزنه و بگه
اهلت که باشه، اون سر دنیام که بره اهله...
اهلت نباشه، بغل دستتم نا اهله...
این روزا هر دوتا دستی رو که می‌بینم به هم قفلن، فقط یه چیز از خدا می‌خوام
"خدا دست هیچ اهلی رو تو دست نا اهلش نذاره"

بازنشر کرده است.
سرت را بالا بگیر
بگذار همه‌ی آدم‌هایی که دورت ایستاده‌اند و برای زمین خوردنت با هم شرط بسته‌اند وا بمانند از اینکه هنوز میخندی که هنوز جای دست‌هایت روی زانوهایت جا خشک میکند. و مصرّانه به همه‌ی بی‌مهری‌ها میخندی
سرت را بالا بگیر...
بگذر از تمام چاله‌های اشتباهی که پاهایت را آزردند. حرف‌هایی که دلت را شکستند، آدم‌هایی که نگاهشان از هزاران تیشه بر ریشه‌ات بدتر بودند.
خودت را ببخش.
برای همه‌ی روزهایی که با سادگیِ کامل خودت بودی، خودت ماندی و خودت خواهی ماند.
سرت را بالا بگیر.
این روزها تاوانِ لحظه‌های سنگینی است که هر دقیقه‌اش خودت را خرج کسانی کرده‌ای که منتظر بودند افتادنت را ببینند و بلند سوت بزنند و بلندتر برای شکستنت دست بزنند.
سرت را بالا بگیر....

مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
از یک‌جائی به بعد خستگی مفهوم و تجربه‌ای بالینی نیست. از یک‌جائی به بعد خستگی می‌شود یک ملغمه‌ی احساسی غریب و عمیق از کوفتگی و سکون و یآس و تردید و تشویش و هزار کوفت و زهرمار  ِ دیگر . می‌شود عُصاره‌ی تمام  تلخی‌های گذشته. می‌شود تصویر مدام و متحرّک از خاطراتی تیز، که می‌بُرند. اصلا می‌شود تکیه‌گاه ِ روزانه‌ی مرگ. مرگی ایستاده درکنار تو ، که به تو  لمَ می‌دهد، امّا نمی‌کُشد ...
بازنشر کرده است.
يكی هم پيدا شود اين روزها دستم را بگيرد و ببرد سفر يک جای برفی، بدونِ آفتاب،
دريا هم نداشت، نداشت
ولی جنگل باشد،
ببرد بِنشانَدم توی جنگل و برايم آواز بخواند و حرف بزند، از من نخواهد چيزی بگويم، نپرسد، بگذارد فقط گوش بدهم.
از پيچيدگی‌ها بگذرد، فيلسوف نباشد، متفكر نباشد، از زندگی روزمرّه اش بگويد، از خواب‌هايش، از آشپزی‌اش،
از قشنگترين آوازی كه شنيده، زيبا‌ترين آدمی كه ديده.
عصر‌های سفر برايم نانِ تازه بخرد و كنار گوجه و پنير و چای بگذارد، عكس نباشد، دوربين نباشد، لپ تاپ و موبايل و تلويزيون و روزنامه هم نباشد،
فقط موزيک باشد و سرما و مستی و پياده روی ... آتش ...!
آتش روشن كردن هم بلد باشد كه واويلا ...
بازنشر کرده است.
درهمه این سال‌ها هر کسی که باهام حرف زده و درددل کرده، یک چیز رو بیشتر از همه چیز فهمیدم. اینکه چه قدر دستمون به خون روح های همدیگه آلودس. چه قدر احساس کشته ایم. چه قدر همدیگه رو به انفرادی تنهایی فرستاده ایم. چه قدر خنجرهایمان رو از پشت تیزتر کرده ایم. و این روزها حرف های آدم ها چه قدر پرتر شده از این چه قدرها...
بازنشر کرده است.
سر ِ راه بوسه‌ای بر زمین افتاده. شاید از گوشه‌ی لبخند ِکسی. شاید از نگاه ِمادری . شاید از گونه‌ی کودک‌ی. آن را می‌بوسم و کناری می‌گذارم. گناه دارد. حتّی تکه‌ای از عشق باز هم هنوز عشق است ...
بازنشر کرده است.
شب شده(ام) . صدای گریه(ام) می‌آید . صدای جیرجیرک‌ها پشت ِ پنجره‌ای را که رو به تاریکی باز است پر کرده . شب که می‌شود جیرجیرک‌ها جیرجیر می‌کنند و آدم‌ها گریه . کسی چه می‌داند . شاید جیرجیرک‌ها هم دارند گریه می‌کنند . مثل ِ آدم‌هائی که شب‌ها گریه می‌کنند. شاید این صدای گریه‌ی جیرجیرک‌هاست که صدای جیرجیر می‌دهد . مثل گریه‌ی آدم‌ها که صدای هق‌هق می‌دهد . اصلا شاید جیرجیرک‌ها هم به آدم‌ها می‌گویند هق‌هق‌ک. کسی چه می‌داند. شاید جیرجیرک‌ها هم می‌دانند شب وقت گریه است . کسی چه می‌داند . کسی چه می‌داند ...
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


خیلی از ماها یه رفیق داریم جلوش خیلی خودمونیم، همه چیمونو می دونه، بهتر از همه مارو می شناسه، زشت ترین اداهارو باهاش درمیاریم، سوژه ترین عکسارو با گوشیش می گیریم، قهقهه می زنیم، راحت جلوش گریه می کنیم، زیاد تر از همه با اون می ریم بیرون، بهانه ی پیچوندنمونه، دیوونه بازی درمیاریم، توی چندش ترین و قشنگ ترین حالتا مارو می بینه، روش غیرت داریم، توی شرایط سخت و خوب باهامون بوده، همه ی کارامون با اونه، کنار هم برنامه می ریزیم، قهر می کنیم، به طرز فجیعی دعوا می کنیم، ولی دوباره آشتی می کنیم و مطمئنیم که هیچ وقت قرار نیست تنهامون بذاره و توی هر شرایطی کنارمونه. از همینجا می خوام بگم مرسی از وجودت. تو دوست من نیستی. تو خانواده منی.