و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
طول میکشد تا بفهمیم يک دوست داشتنِ متعادل برای رابطه كافیست.
زيادیاش خوب نيست. آدم را گول میزند.
زیادیاش آدم را متوقع میکند. از شخص مقابل بتی میسازیم بدون ایراد و هربار که اشتباهی ببینیم، بیشتر از حالت عادی میشکنیم چون عشق یک مفهوم کامل و ایدهآل است و ما بهصورت ناخودآگاه همان توقع را از رابطه داریم.
و بعد از بارها شکست، میفهمیم دوست داشتنهای زيادی میتوانند نوعی توطئه باشند که ما را در بیدفاع ترین حالت ممکن گیر میاندازند.
طول میکشد تا بفهمیم يک دوست داشتن متعادل كه از جنس وفاداری و احترام باشد، برای عمری زندگی كافیست.
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
آنکس که تو را رها کرده به تو میاموزد كه خود به تنهايی بروی حرکت کنی به تو همه چیز را میاموزد و تو را ترک میکند اما قبل از رفتن می گويد: "شايد روزی به هم برسيم اگر خدا بخواهد"،
اين آغاز راه بسیار درد دارد
وداع با دوران سادگیت ، درد دارد
بلوغ احساس ، درد دارد
دروغ و واقعیت را ندانستن، درد دارد
بلند می شوی و راه می افتی و می روی، و در اين راه
میشکنی
خرد می شوی
اما چاره ای نیست باید بروی
این راه به تو یاد می دهد دیگر از هیچ چیز نترسی
از جاده های تاریک نهراسی
از بی مقصدی نترسی
از رویاهای دست نیافتنی و آرزوهای محال وحشت نکنی
تو میروی و در این راه مثل سفالی در کوره آبدیده میشوی
شاید سخت
شاید دردناک
شاید وحشتناک
شاید غیر قابل باور
اما باید بروی
شاید به مقصد برسی و شاید هرگز نرسی
ولی چاره ای جز رفتن نداری
و
۳ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
آدمایی که آزارت میدن . . .
تحقیرت میکنن و زخم زبون میزنن
همون کسانی هستن که به شدت تخریب شدن
به شدت زخم خوردن و پر از عقده هستن !
این آدما از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس
رنج میبرن و با این کاراشون تلاش میکنن
تا بقیه رو تا سطح خودشون پایین بکشن !
تا شاید از بار رنج خودشون کم کنن
و روی دوش بقیه بندازن !
تنها راه مقابله با اونا بیتفاوتی
بیتوجهی و اهمیت ندادنه !
نذار این چرخه ادامه پیدا کنه !
تو همونی باش که نمیذاره هیچ خط
و خشی از آزار دیگران روی روانش بشینه !
و
۳ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
عشقتان را به فرزندانتان بدهید ولی نه ایدئولوژیهایتان را.
عشق بدهید و آنها را با عشق خود
تغذیه کنید و بقدر کافی آنها را تقویت کنید تا تحقیق کنند که کیستند و واقعیت چیست.
از آنان همه گونه حمایت کنید
تا بتوانند با روحیهای ماجراجویانه
وارد زندگی شوند.
آنوقت است که به آنان کمک کردهاید؛ آنوقت است که واقعاً به آنان آموزش دادهاید.
بطور معمول آنچه که نام تعلیم و تربیت دارد چیزی جز بدآموزی نیست.
آموزش واقعی به فرد کمک میکند تا
خودش باشد.
این فقط وقتی ممکن است که او را بخاطر خودش دوست بداری و نه برای
هیچ انگیزهی دیگر.
اگر انگیزهی دیگری وجود داشته
باشد، عشق تو آلوده است.
آنگاه یک پدر واقعی یا مادر
واقعی نیستی.
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
آدم هایی که زود عصبانی می شوند ، آدم هایی اند که درک نشده اند ، کمتر از نیازشان محبت دیده اند ، و بیشتر از توانشان محبت کرده اند .
طبیعی است که گاهی کم بیاورند ، کاسه ی طاقتشان سرریز شود و تمام حسرت و کمبود و بغض هایشان را از پشتِ خاکریزِ خشم و قهر و بهانه ، بیرون بریزند و چند دقیقه ی بعد ، پشیمان شوند !
آدم ها که عصبانی شدند ، جبهه نگیرید ! برایشان یک لیوان آب بریزید ، کنارشان بنشینید ، در آغوششان بگیرید ، با عشق و علاقه در چشمانشان نگاه کنید و بگویید چقدر وجودشان برای شما ارزشمند است ، چقدر خوب است که هستند و چه اندازه دوستشان دارید .
خشم ، قهر ، کناره گیری و فریاد ؛ ارثیه ی اجدادیِ آدم ها نیست !
این ناگزیرترین حالتِ ابرازِ استیصال و رنج های درونیِ آدم هاست ،
و نوعی اعتراض به دیده نشدن ، شنیده نشدن و سردیِ عمیقِ رابطه هایی که نیاز به کمی توجه و رسیدگی و همدلی دارند ...
و
۳ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند...
از آسمان گردی شبانه باز میگشتیم و شوق راه نفس میبست و ترانه راه میگشود... خسته بودیم اما خشنود و حال استمراری جریان داشت، مستی و راستی برازنده کانون بارش شهابی بود که دست افشان و پاکوبان میچرخید و شرارههای شوقش بر زمین میبارید و ناز میفروخت... آتش عشق تو در جان خوشتر است ، جان زعشقت آتش افشان خوشتر است هر که خورد از جام عشقت قطره ای، تا قیامت مست و حیران خوشتر است
و او سر میچرخاند و ما سراپا چشم ناز میخریدیم و در غوغای ستارگان مسحور اینهمه نظم و رقص و شعر و شراره بودیم آنچنان که شیدای هر شراره فریاد شوق میشدیم و چشم به راهتر می ماندیم...
چه شبی بود و چه فرخنده شبی...
۱۴۰۲/۵/۲۲
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
ﺩﺭﺧﺖِ ﻧﺨﻞ؛ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ؛
وقتی نخلی رامی خواهند قطع کنند میگویند "بکُشش"
ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانند ﮐﻪ ﭼﻪ میگویم.
انگار این درخت ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد، ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود.
ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻞ، ﻧﻪ! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﯼ میمیرد...
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ!
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ!
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ،،، ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ!
پس ما به چه می نازیم!
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
آدم از برهنه شدن خجالت میکشد. از اینکه جلوی آدمهای کوچه و خیابان برهنه باشد. ممکن است پیش کسی بتوانی برهنه شوی، او به تو امنیت بدهد، آرام باشی و خودت باشی، بی پوشش و بی نقاب؛ اما گاهی حتی در خلوت خودت، پیش خودت هم نمیتوانی بعضی افکارت را عريان کنی. فکرهای تاریک و موذی، عقدهها، زخمها. من میترسم به آنها فکر کنم. باید پوشیده بمانند. خجالت دارد.
شاید این هم یک تعریف برای خوشبختی است:
کسی را داشته باشی که اجازه دهد تاریکترین فکرهایت را برایش برهنه کنی، بیان کنی، و او همچنان بماند.
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
.واگویه های تو ...
عزیزم از شکایتهای زنانهام دلخور نشو!
من که مثل تو بلد نیستم
وقتِ ناراحتی خودم را با ماشینم سرگرم کنم
و شیشههای تمیزش را دوباره برق بیندازم
من نمیتوانم خودم را با دیدن یک مسابقهی فوتبال آرام کنم
و طوری داد بزنم "گل" انگار هیچ کجای جهان هیچ اتفاقی نیفتاده!
من روزنامه نمیخوانم و خودم را
بیخیال ترین آدمِ دنیا نشان
نمیدهم …
سیگاری هم نیستم
تا تمام غصههایم را در یک لحظه دود کنم،
من یک زنم …
فقط میتوانم تمام اندوهم را یکجا جمع کنم؛
و با تو تقسیمش کنم!
اما عزیزم
تو از این شکایتهای زنانه، ناراحت نشو،
چشمانت را ببند و فکر کن
دارم برایت چند بیت شعر عاشقانه میخوانم …
و
۲ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
مادربزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود.
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده
اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به هیئت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش.
سال ها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدم ها متفاوت معنی میشه... یکی از هیئت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند
اینا همشون برای من آدم های محترمی هستن
سال ها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدم ها گیر بدم
چون آدم ها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن...
لطفا به دلخوشی دیگران احترام بگذارید!
و
۴ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
همین الان شروع کن. از جایی که هستی شروع کن. با ترس شروع کن. با درد شروع کن. با تردید شروع کن. با دستای لرزان شروع کن. با صدای لرزان شروع کن. با چیزی که داری شروع کن. اما شروع کن. شروع کن و متوقف نشو. فقط شروع کن. اولین قدمو با ایمان بردار. نیازی نیست تموم راه پله رو ببینی، همین که اولین قدمو برداری کافیه، نصف راه رو رفتی. همه چی خود به خود برای کسی که شروع کرده و داره ادامه میده و کنار نمی کشه فراهم می شه و به نتیجه می رسه. به حرفم اعتماد کن.
و
۴ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
ما چیزی که خودمان می خواهیم باشیم، نیستیم. چیزی هستیم که جامعه می خواهد. چیزی هستیم که والدینمان انتخاب می کنند. ما نمی خواهیم کسی را ناامید کنیم. نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم. بنابراین بهترین ها را در وجود خود خفه می کنیم. کم کم درخشش رویاهامان تبدیل به هیولای کابوس هامان می شود. آنها کارهایی اند که انجامشان نداده ایم. ممکن هایی که ناممکن کرده ایم.
و
۳ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
روزهای خوبتری می رسد، ما خوب میشویم، شکستگیهامان را ترمیم میکنیم، زخمهامان را ضماد میگذاریم، روبهروی آینهی صیقلی روزگار میایستیم و بازهم لبخند میزنیم. ما دوباره خوب میشویم، جهان جور دیگری میشود، آدمها مهربانتر خواهندشد و از شیار پنجرهها، نور امید و عشق، به تاریکی دلهای سرمازده خواهد تابید. روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند و گوی اوضاع جهان، همیشه روی یک مدار نمیچرخد. فرشتهی اقبال ما، دوباره بر میگردد و شاخههای خشک باورمان، بار دیگر سبز میشود.
باید باور کنیم که خوب میشویم، لابلای دردها قد میکشیم و فراموش میکنیم چقدر افتادیم، چقدر زخمی شدیم و چقدر رنج کشیدیم. بزرگ میشویم و یادمان میرود، بزرگ میشویم و میبخشیم...
میبخشیم روزگار ترش و عبوسی را که لبخند را به پهنهی صورتمان حرام کرد.
می بخشیم جغرافیا و تاریخ را که با ما سر ناسازگاری و جبر داشت.
میبخشیم به احتمال وقوع شما «ای روزهای خوب که در راهید...»
و
۳ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
هیچ وقت نمیتونی بفهمی پشت خنده های کسی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیال گفتنش چقدر حرف نگفتست
پشت آرایش غلیظ یه زن چقدر عشق، دلشوره و اشکه
پشت سکوت یه مرد چقدر غرور ترس و درده
تو هیچ وقت نمیتونی بفهمی پشت دستای گره خورده یه زن و مرد
چقدر فاصله خوابیده
پشت تعهد شناسنامه ای شون چقدر هوس
پشت قیافه منطقیه یه آدم چقدر جنون
پشت عصبیت یه آدم چقدر مهربونی
پشت سر شلوغیا یکی چقدر تنهایی
تو خیلی وقتا خیلی جاها تو خیلی شرایط ها نبودی اما راجبش قضاوت کردی رای دادی محکوم کردی خدا نبودی ولی خدایی کردی!!!!!!
کاش اینقدر راحت
تا وقتی که درون کسی رو لمس نکردیم
دربارش قضاوت نکنیم
سرنوشت انقدر دنبالمون میکنه تا تو یه کوچه بن بست تو همون شرایط قرارمون میده...
شک نکن
و
۱ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
از یکجائی به بعد خستگی مفهوم و تجربهای بالینی نیست. از یکجائی به بعد خستگی میشود یک ملغمهی احساسی غریب و عمیق از کوفتگی و سکون و یآس و تردید و تشویش و هزار کوفت و زهرمار ِ دیگر . میشود عُصارهی تمام تلخیهای گذشته. میشود تصویر مدام و متحرّک از خاطراتی تیز، که میبُرند. اصلا میشود تکیهگاه ِ روزانهی مرگ. مرگی ایستاده درکنار تو ، که به تو لمَ میدهد، امّا نمیکُشد ...
بانو
درود
Faryad
درود
بر قرار باشید تا همیشه رفیق