saba1359
۱۸۳ پست
۲۰ دنبال‌کننده
۴۷,۰۲۲ امتیاز
زن
مهربون

تصاویر اخیر

رومن رولان گفته است:
عشق، آن نیست که دو نفر ...
به هم نگاه کنند عشق، آن است ...
که دو نفر، به یک نقطه نگاه کنند...
ابن مشغله می‌گوید: و آن نقطه هرقدر ...
دورتر، آرمانی‌تر و انسانی‌تر باشد آن عشق هم...
عمیق و پایدارتر است

ابوالمشاغل
نادر‌ ابراهیمی
تنها و
دل گرفته و...
بیزار و بی امید...
از حال من مپرس که بسیار خسته ام!
دوست داشتن...
کسی که دوستت نداره؛
قدر دوست داشتنت رو نمی دونه؛
معنای دوست داشتن رو نمی فهمه؛
عین باد کردن یه بادکنک سوراخ شده است...
مى‌خواهم ...
به "رویا" كوچ كنم ...
به جايى كه رسیدن به تو ...
محال نیست!
ساڪنين دلت را
به دقت انتخاب ڪن،
چرا ڪه مالیات سڪونتـشان را
ڪسے غیـر از تو نمے پردازد ...

جبران_خليل_جبران
بازنشر کرده است.
"چیزی نیست"
كلمه ایه كه میگیمش وقتـے كـہ درونمون لبریــز از همه چیزه...
بازنشر کرده است.
ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ ...
وجود ﻫﺮ ﮐﺲ ...
ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ . ﺑﺨﺶ اول...
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ...
ﻭ ﺑﻄﻮﺭ طبيعى ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﺨﺶ ﺩوم ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭبطى ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ...

برتراند راسل
به تو گفتم...
زیاد، خیلی خیلی زیاد "دوستت دارم"
جواب دادی: هرچه این حرف را تکرار کنی،
باز هم می‌خواهم بشنوم...

احمد شاملو
بازنشر کرده است.
کاش قلبهایمان روزی جابجا شود تا بفهمی چه زجری میکشد در یک لحظه دوریت
‏عشق برای مرد ها...
‏همچون یک زخم عمیق می ماند...
به همین دلیل ، بی آنکه چراییش را بدانند ،
از کسی که بیشتر از همه دوست دارند ، می گریزند ...
آنها از این زخم می هراسند‏این دست خودشان نیست
که بی دلیل ،‏همه چیز را ول میکنند و می روند


آلبر كامو
دلم بچگی ام را؛
سادگی هایِ کودکانه ام؛
مهربانی هایِ از تهِ دلم؛
را میخواهد ...
میخواهم چشم هایم را رویِ تمامِ آنهایی که دلم را رنجانده اند ببندم؛
بروم گوشه ای دنج؛
جایی که دستِ هیچ کسی به من و آرزوهایم نرسد؛
بنشینم ...
پشت کنم به همه یِ دنیا و آدمهایش؛
به سختی و درد هایش؛
به بی مهری و ناملایمتی هایش؛
پاهایم را سخت در آغوش بگیرم.
با همه ی دنیا قهر کنم
صورتم را بینِ دستهایم پنهان کنم
بلند و با فریاد بگویم:
من بازی نمیکنم
من دیگر بازی نمیکنم.

فرگل مشتاقی
...
ميمانم و به تو ثابت ميكنم
كه "دوستت دارم"هايِ من
با تمامِ آنهايي كه از كودكي نثارت كردند فرق دارد...

علي قاضي نظام
شماچه میدونین بعضی آدمها چه زجری میکشن که جلویِ چشمای شما قوی و مقتدر به نظر بیان,
چه میدونین چه دردی تو جای جایِ روح و قلبشون چه مسافتی رو پیچ میره که صورتشون خونسردی و صبوریشو هیچ وقت از دست نده,
که یهو جلویِ شما فروکش نکنن,
نریزن...
و کوبیده نشن,
چه میدونین بعضی ها چه مشقتی و تحمل میکنن که تو چشمهاتون نگاه کنن و آروم ترین لحن و نگاه و داشته باشن,
و دوست داشتنشون از سلول سلولِ بدنشون فریادِ دلتنگی بزنه,
که از ترس قضاوت ها و چشم های بد و زخمی,
بیخیال ترین آدمِ دنیا صفّت بگیرن,
شما چه میدونین چه جنگی درونشونه, و دلشون چه غوغایی برایِ زخمهایی که تا همیشه جاش تویِ قلبشون میمونه و همیشه باید مواظبِ نمکِ دست شما باشن
برپاست,
فرگل مشتاقی
وقتی می‌گم «دلم برات تنگ شده»، دارم در مورد الان صحبت می‌کنم. نه یه لحظه قبل، نه یه لحظه بعد. این‌که دلتنگیم رو به زبون میارم یعنی انقدر دوریت رو توی خودم ریختم که از نبودنت لبریز شدم. برای من دلتنگی یعنی همین الان. یعنی اگه امروز برای دیدنت به هر دری می‌زنم معنیش این نیست که هروقت یادم افتادی از دیدنت همین‌قدر خوش‌حال می‌شم. شاید اون روز خیلی دیر شده باشه. این روزا می‌گذره، من تنهاییم رو با یه تنهایی بزرگ‌تر عوض می‌کنم، اما تا ابد دلتنگ نمی‌مونم. آدم به همه‌چی عادت می‌کنه. حتی به تنهاییش، حتی به دلتنگیش.