وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.
وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.
دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !
خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند
چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند
روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !
در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !
بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند
کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند😂
نه رسم نوحهگری از هزار یاد بگیر
نه شور گریه ز ابر بهار یاد بگیر
بیا ز شعر غمینم، بیا ز چشم ترم
دو درس را ز دو آموزگار یاد بگیر!
به «منچ»بازی اگر غرّه گشتهای لیلاج!
ز پاکبازی این دل، قمار یاد بگیر!
بیا و گریه جانکاه را الا ای شمع!
ز چشم عاشق شبزندهدار یاد بگیر!
چه طرز سوختن از عاشقیست، پروانه؟!
نگاه کن به دل ما و کار یاد بگیر!
اگر نوار تو نفروخت بلبل شیدا!
برو کلاس و کمی قارقار یاد بگیر!
بیا رَپیست شو و توی فاز جاز برو
که گفتهاست عزیزم، سهتار یاد بگیر؟!
به جای چهچهه سست و سنتی در باغ
به روی سن شو و داد و هوار یاد بگیر!
بکن به صحبت من گوش، شاعر نوپا!
ز بنده فوت و فن بیشمار یاد بگیر!
ز وزن و قافیه آموختن چه سود تو را
برو خریدوفروش دلار یاد بگیر!
وگر هنوز مُصرّی که شاعری بکنی
نهان بگویمت و آشکار یاد بگیر!
بیا طریق برنده شدن به کنگره را
ز شخص شاعرک ویژهخوار یاد بگیر!
چو طبع شعر تو شد باب طبع کنگرهها
طریق گفتن یک شاهکار یاد بگیر!
هوای سکه گرفتن اگر به سر داری
به جای شعر کمی هم شعار یاد بگیر!
...
بقیه شعر در کامنت زیر
شب به کاشانهٔ اغیار نمیباید بود
غیر را شمع شب تار نمیباید بود
همه جا با همه کس یار نمیباید بود
یار اغیار دلآزار نمیباید بود
متاسفانه در روزگاری به سر می بریم که خیلی ها بدون این که لیاقت و شایستگی داشته باشند بر جایی تکیه زده اند که شایسته آن نیستند. این افراد از دو جنبه به جامعه خیانت می کنند: اول، این که کاری که توانایی ندارند عهده دار شده اند. دوم، این که مانع شده اند که فرد لایق در جایگاه سزاوار خویش بنشیند. نکته جالب این است که اگر افراد نالایق جای خود را به افراد سزاوار بدهند برای خودشان هم کار هست، و بیکاری معنا ندارد. اما اگر بی لیاقتی بر کاری تکیه زند سبب گسترش بیکاری می شود چون مانع حضور افراد شایسته در آن کار خواهد شد. در کشور ما بسیاری از تحصیلکرده ها بیکار هستند در حالی که افراد بی سواد یا بی تخصص در شغل هایی که گاهی حساس هم هست مشغول هستند. یکی از معانی اصلی عدالت این است که : وضع کل شی فی موضعه، یعنی قرارگیری هر چیزی در جای خودش
Your browser does not support the video element.
۰
همه رویاهای ما می توانند به حقیقت تبدیل شوند، اگر شهامت دنبال کردن آنها را داشته باشم
الهی اون دلخوشی که منتظرشین
وقتش همین روزا باشه
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی
وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر
جز درگه تو دگر ندارد جایی
غم هجران تو ای دوست چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری!
Your browser does not support the video element.
غزل 134 حافظ
پگاه
سلام دوست عزیزم طرفدارت شدم خوشحال میشم شماهم عضو گروهم بشی و پست هاتو اونجا هم بزاری
لینک