ཞɛʑą

تابلوی مردانگی سنگینه هر دیوار سستِ بی وجودی تاب و تحملشو نداره.. بیشتر

ཞɛʑą
حامی طلایی
۷۳۷ پست
۷ دنبال‌کننده
۵,۵۳۲ امتیاز

تصاویر اخیر

ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

زآن باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم

دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم

یک باره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم

نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم

در نقطه ی وحدت سر تسلیم نهادیم
وز دایره ی کثرت موهوم برستیم

"فرصت شیرازی"

دیدگاه غیرفعال شده است.
جهان پير است
و بى بنياد
ازين فرهادكش
فرياد…

دیدگاه غیرفعال شده است.
سومیشششششش رو هم زد چلسییییییییی!!!!
اگه فوتبال بدون سانسور نگاه میکنین بین دو نیمه
گروه Coldplay اجرا داره زنده از نیوجرسی!!!!!!
دیدگاه غیرفعال شده است.
WoOw همین الان چلسی رو با دو گل پل پالمر
با پاریس انریکه میتونین ببینین!!!!!!!!
دیدگاه غیرفعال شده است.
منه رئالی از وقتی روبرتو باجو رو شناختم
هیچوقت نتونستم به چشم یه حریف
نگاهش کنم حتی وقتی اینجوری
تیم مورد علاقمو تو چند دقیقه
جنون وارانه به آتش کشید..
(تعویض خداس: ایوان زامورانو
مهاجم سابق رئال بیرون
داخل)
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
من نمازم تورو
هر روز دیدنه..

دیدگاه غیرفعال شده است.
WoOwسونوریته ی ساز رو!!
سوییج از سیم ها و فرت ..

دیدگاه غیرفعال شده است.
ناز را میکشیم
آه را میکشیم
انتظار را می کشیم
درد را می کشیم
‎ اما بعد از این همه سال
نقاش خوبی نشده ایم
که دست بکشیم از هر چه آزارمان میدهد...
شاملو

مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • ཞɛʑą

    وااو دمت گرم عین همیشه عالی نمیدونم
    چرا حس میکنم این گروه همزاد پنداری عجیبی با سید برت داره!!
    عین همیشه انتخاب فوق العاده

  • sina

    وااو دمت گرم عین همیشه عالی نمیدونم
    چرا حس میکنم این گروه همزاد پنداری عجیبی با سید برت داره!!
    عین همیشه انتخاب فوق العاده


    لطف داری , حست اصلا هم بی ربط نیست

دیدگاه غیرفعال شده است.
‎چون آخرین ستاره ی گمراه آسمان
غلتیده ام به دامن بخت سیاه خویش
از دیدگان کور شب افتاده ام چو اشک
گم کرده ام درین شب تاریک ، راه خویش


‎گاهی چو قطره ای که ز ابری فروچکد
‎لغزیده ام ز دیده ی بی آرزوی بخت
گویی سرشک ماهم و می افتمش ز چشم

‎چون مرغکان گمشده نالند بر درخت
‎تا آخرین پرنده ی شب دم فرو کشد
بر می کشم به خواهش دل ، ناله های خویش

‎من کیستم ؟ پرنده ی شب های بی امید
سر داده در سکوت درختان ، صدای خویش
‎گاهی صدای ریزش دل های عاشقم

‎وقتی که با خیال کسی گفتگو کنند
وقتی که خنده های خوش از گوشه های لب
‎تک بوسه ها ی گمشده را آرزو کنند

‎گاهی چو ناله ای که ز دردی خبر دهد
پا می نهم به خلوت شب های آشنا
گویی لهیب گریه ی باران مغربم
کاتش زنم به خرمن آفاق بی فنا


‎گاهی سرشک حسرت اویم که بی دریغ
‎می ریزم از دو گوشه ی چشم سیاه او
چون اشک شمع سوخته ، می افتمش به پای
‎آزرده از ملامت تلخ نگاه او

چون آخرین ستاره ی گمراه آسمان
غلتیده ام به دامن بخت سیاه خویش
از دیدگان کور شب افتاده ام چو اشک
گم کرده ام درین شب تاریک ، راه خویش
دیدگاه غیرفعال شده است.
چون سبوى تشنه
از تهى سرشار
جويبار لحظه ها
جاريست..

دیدگاه غیرفعال شده است.
تو این دنیای وارونه
منم تنها که بر عکسم
سکوتم را نمی فهمه
در و دیوار این خونه
بریده از همه عالم
منه بد حال دیوونه

پریدن سهم آزاده
نه این دربند دلبسته..



لینک
دیدگاه غیرفعال شده است.
کره ورای بُعد
واقعیت مجازی Sphere
لاس وگاس..

دیدگاه غیرفعال شده است.
+ویکند کجا بودی؟
-همون رفرش اکانت و اینا!
شما چی؟
+آتن بودم یونان!!!!!!!


دیدگاه غیرفعال شده است.
ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ ﺷﺮﻕ ﺷﻨﺎﺱ ﻧﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭﻣﯿﮕﺬﺭﺩ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ‏( ﺍﺭﺍﺯﻝ و ﺍﻭﺑﺎﺵ ‏) ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می رﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، به اﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :

ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ


ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ، ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ، ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ


ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ..

تاریخ ادبیات ایران
ادوارد براون
جلدسوم
‏‎عشق
و تنها هوای سالم ظلمت است
‏‎با قدری
شرم و لعاب تنهایی
‏‎و دیگر هیچ ..
هالاس
دیدگاه غیرفعال شده است.
اگه سرور دوم یاری میکرد!!
ویکند بترکونی داشتیم !!
دیدگاه غیرفعال شده است.