Sara. https://t.me/chamegha
۴۲۰ پست
۱۱۹ دنبال‌کننده
۳,۴۱۵ امتیاز
زن، مجرد
ليسانس
کارمند
دین اسلام
طبیعت

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
‌ به قول ابوسعید ابوالخیر: «مغرور مشو به خود که خواندی ورقی زان روز حذر کن که ورق برگردد.»️
یه وقت زشت نباشه که
به هوس یه غریبه میگیم عشق ورزیدن
ولی به دلواپسی مادر میگیم گیر دادن
در انتهای جاده ی تردید
یک رهگذر یک آشنای دور
چیزی شبیه خاطرات من
در تار و پود هاله ای از نور
چشمش به چشمم آشنا آمد
حسی میان ما نمایان شد
اشکی به روی گونه ها لغزید
پلکی زدیم و لحظه پایان شد
سخت سرگردان شدم بين خدا و يكنفر
كاش ابراهيم برگردد بيايد با تبر
يكنفر دارد خدايی می كند بر من ولی
نه خدايش می شود ناميد او را نه بشر
با تمام سعی خود قصد هلاكم كرده و-
شك ندارم كه برای كشتنم بسته كمر
كاش ابراهيم برگردد كه قربانی كند
اين دل سرگشته ی بيچاره را جای پسر
پيچكی بودم به دورش، او درختی پر غرور
هرچه پيچيدم به دورش بوده عمری بی ثمر
خواستم از او جدا باشم ولي ديدم نشد
می شود از او جدا شد؟ می شود آيا مگر؟




🌱
بازنشر کرده است.
من اسیر نرخ سبزی و خیار هستم تو چی ؟
هم گرفتار سیاهین خال یار هستم تو چی ؟

در چنین روزی که کس کس را نگردد دستگیر
در به در دنبال چشم و چشمه سار هستم تو چی ؟

بدتر از بی‌پولی و فقر و نداری و فنا
تابع نامرد مرد روزگارهستم تو چی؟

شرمسارم اینکه در گردون خلقت آدمم
غبطه خوار خلقت گاو و حمار هستم تو چی؟

از بر بی شیرطفل وبی رمق مردان پیر
همچو اسپندی بر آتش، بی‌قرار هستم تو چی؟

بهر زخم پشت و پاهای پیاده مردمان
معترض بر ناجوانمرد سوار هستم تو چی؟

ازمیان لاله‌ها هم از غم دلواپسی
لاله‌ای از لاله‌های داغدار هستم تو چی ؟

آوخ و افسوس در گردونه ی گردون پیر
پیچکی پیچیده بر یک بته خار هستم تو چی؟




بازنشر کرده است.
-صبور باش
+ تاکی!؟
- تا ابد ...!


🌱
‏شما رو نمیدونم،
‏اما من،
‏بچه ڪه بودم، وقتے ڪسے میومد خونه مون ڪه خیلے برام عزیز بود،
‏دلم نمے خواست بره، دوس داشتم یه مدت طولانے بمونه، به این زودیا نره.
‏مام خب بچه بودیم،
‏ڪارے از دستمون برنمیومد،
‏مے اومدم ڪفش اون مهمون عزیز رو یه جا قایم مے ڪردم ڪه پیداش نڪنه؛
‏بعد ڪه مے خواست بره،
‏دنبال ڪفشاش ڪه میگشت و پیداشون نمیڪرد،
‏مامان بابا میگفتن،
‏آخے ببین بچه چقد دوسِت داره! دلشو نشڪن، بمون.
‏مهمون هم با یه لبخند برمیگشت
‏و یه مدت دیگه مے موند خونمون.
‏به همین سادگی.
‏اما حالا ڪه بزرگ شدیم،
‏همه چے یهو تغییر ڪرده.
‏اوضاع عوض شد ڪلا.
‏حالا ڪسے رو نداریم ڪه بخوایم ڪفششو پنهون ڪنیم ڪه بمونه؛
‏یعنے راستشو بخواین،
‏ڪفشِ هرڪیو توے هزارتا سوراخ سُنبه هم پنهون ڪنیم،
‏بازم میذاره میره.
‏خیلے طول ڪشید ڪه بفهمم،
‏موندنِ آدما به ڪفش شون نیس، به دلشونه.
‏اما آخ ڪه چه سعادت بزرگیه اگه براے ڪسے اونقد مهم باشے ڪه ڪفشتو براے همیشه پنهون ڪنه ڪه نری.
‏چه سعادت بزرگیه اگه هنوز ڪسے هست ڪه بخواین ڪفشاشو پنهون ڪنین!
‏و چقدر آدماے ڪمیابے ان
‏اونا ڪه میدونن ڪفششونو ڪجا گذاشتین، اما وانمود میڪنن ڪه ندیدن،
‏مے
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
داستان کوتاه " تلب"
نوشته‌ی: شاهین بهرامی

💎آقا هوشنگ پای تلویزیون لمیده بود و یک فیلم عاشقانه آن هم با دوز بسیار بالای رومنس مربوط به دهه‌ی پنجاه میلادی هالیوود را تماشا می‌کرد
زن هنرپیشه مشغول آماده کردن شام بود و سپس‌ به دیزاین آن پرداخت.
او با سلیقه‌ی تمام میز دو نفره‌ی خودش و همسرش را چید.
گلهای رُز زیبا در گلدانی در مرکز میز می‌درخشیدند.
دو شمع زیبا کمی آنسوتر نور افشانی می‌کردند.
ظروف و لیوانها همگی از شدت تمیزی برق می‌زدند.
پیش غذا و غذای اصلی به سر میز آورده شد که کلید در درب چرخید و مرد خانه وارد شد.
زن همه چیز را رها کرد و با سرعت به آغوش همسرش پرید و او را غرق بوسه کرد.
مرد هم در حالی که در یک دستش کیف بود با دست دیگرش همسرش را به آغوش کشید.
مرد برای شستن دستها و عوض کردن لباس‌هایش رفت و زن هم کماکان مشغول سفره آرایی بود
او به سراغ ضبط صوت رفت و یک آهنگ لایت عاشقانه را پلی کرد.
و بعد به اتاق رفت تا لباسهایش را عوض کند. او یک لباس شب قرمز خوش رنگ پوشید که به هیکل متناسب او بسیار می‌آمد و بسیار خوش اندام‌تر از قبل شده بود.
مرد به سر میز آمد
زن چراغهای هال را به حالت نیمه ت
بازنشر کرده است.
سوزن به کف آرید که هنگام حباب است
آری! دل هر ساکن و جنبنده کباب است
آقای رئیس آمد و فرمود که بازار
تقصیر حباب است اگر در تب و تاب است
از بس که به سرعت شده هر دفعه گران تر
از بانک بپرسید دلار عضو شتاب است؟!
همسر چو النگوی طلا خواست بگویید
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است!
با مسکن و با خودرو بگویید بترسند
چون از پس امروز یکی روز حساب است!
گویید دلار آید و پایین بکشد زود!
هر چند که زشت است در این کار ثواب است!
گفتند «حباب است» به هر قیمت بالا
این ها -خودمانیم- خداییش جواب است؟
وقتی که عمل در پی حرفی نبُود، حرف
چون باد هوا بوده و گلواژه ناب است
باید دو سه تا سیخ فرو کرد به گوشش!
وقتی که رییس آمده لم داده و خواب است
ای کاش که مسئول اگر کار نمی کرد
رویش بنویسیم که مسئول خراب است!



#
چرا هیچ‌کس چت رم سایت نیست؟
مشاهده ۱۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
یک نفر دارد مرا هر دم هوایی می کند
عاشقم کرده ولی بی اعتنایی می کند
بی وفا با اینکه می داند دلم درگیر اوست
مثل یک بیگانه او از من جدایی می کند
دل به سودای کسی جز او نمی گوید سخن
در دل من او فقط فرمانروایی می کند
ارزو کردم بماند در کنار من ، نماند !
من نمی دانم چرا او بی وفایی می کند
با وجود اینکه می آزارد این دل را ولی ...
دل مرا همواره سمتش راهنمایی می کند ....!
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • Sara. https://t.me/chamegha

    ☀️ طلوع آفتاب امروز
    🤗 گـرمابخش وجودتان
    سلااااااااااااام😊
    صبحِ زیبای بهاریتون بخیر و شادی ☕️ 💐


    سلام آقا آرش
    سپاس از محبتتون ❤️ قشنگ بود دستت طلا

    سلام
    نگاهتون زیباست

بازنشر کرده است.
داداش که داشته باشی…یکی هست که وقتی ناراحتی تنها امیدت اینه که اون باورت داره و منتظر شندن حرفاته❤️

🌱
بازنشر کرده است.
گاهی باید بگذری ... بگذاری و بروی ؛
وقتی می مانی و تحمل میکنی
‏از خودت یک احمق میسازی !


🌱
بازنشر کرده است.
.

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی...




🌱
.
بازنشر کرده است.
قشنگ ترین چیز تو این دنیا:
دیدن لبخند پدر و مادره
و اینکه بدونی
تو دلیل اون لبخند هستی . . .!!

🌱