| | زمزمه های عاشقانه |
| | ۲۹,۳۱۱ پست |
| | ۴۷۸ مشترک |
| | ۱۵۵ پسند |
| | عمومی |
رتبه گروه
| مبنای تعداد کاربر | رتبه ۷ |
| مبنای تعداد هوادار | رتبه ۴ |
| مبنای تعداد ارسال | رتبه ۷ |
مشترکین
قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی
من با غمِ تو از خود تو آشناترم
گوش دل می‌شنود آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی‌ست به آواز مگو
عشق یعنی…
از کیلومتر‌ها دورتر
می‌دانى که دستش به تو نمی‌رسد
ولى مطمئن هستی که حواسش به تو هست
این یعنى عشق
چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم
خواستی گل نشوی تا به تو عادت نکنم ...
یک سال دیگر گذشت،
بسیار بدرودها گفته‌ام و بسیار درودها و در پایانِ تمام آشنایی‌ها و وداع‌ها دریافته‌ام که حضور آدمها در جهان من همیشگی نیست و در جوار آدمها بودن؛ یا درسی‌ست برای من، یا فرصتی برای تجربه کردن احساساتی ناب و همین است که اهمیت دارد.
پای خیلیا میاد وسط!
بیشترشون اما؛ کسایی ان که عرضه‌ی گفتنشو نداشتن و حالا از ترسِ از دست دادن، ادای جنگنجوهارو در میارن...
ولی نکته ی مهمتر از دوست داشتن اینه که نباید کم آورد ...
چون توو یه لحظه
همشون لباس های جنگ رو درمیارن و میشن بهترین موعظه کننده...
اونم واسه کسی که بهش گفتی دوستش داری...!
عشق یعنی
در قبول دست‌های مهربان تردید نکنید
گاهی همین دست‌ها تا آخر عمر برایتان گرم می‌مانند
هيچ لذتی بالاتر از آن نيست
كه با كسی آشنا شوی
كه دنيا را مانند تو می‌بيند
گويی درمی يابی
كه ديوانه نبوده‌ای…
وقتی گلی را دوست دارید
آن را میچینید.
اما وقتی عاشق گلی هستید
آن را هر روز آبیاری میکنید.
فرق بین عشق و دوست داشتن این است
گناهی بالاتر از این نیست که از گناه دیگران پرده برداریم . . .
جبران خلیل جبران
زندگی مثل پیانو میمونه
هم روزای سفید داره هم سیاه
ولی وقتی باهم باشن میشه
یه موسیقیه خوب شنید
به تعظیم مردم
این زمانه اعتماد نکن!
تعظیم آنان همانند خم شدن
دو سر کمان است که هر چه
بهم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است.!
گذشته هایت راببخش
زیرا آنان همچون کفش های کودکی ات نه تنها برایت کوچک اند
بلکه تو را از برداشتن گام های بزرگ باز می دارند
گذشته هایت راببخش
زیرا آنان همچون کفش های کودکی ات نه تنها برایت کوچک اند
بلکه تو را از برداشتن گام های بزرگ باز می دارند
به فرزندانمان در کودکى
وقت بیشترى براى عروسک بازى بدهیم
تا وقتى بزرگ شدند با آدمها بازى نکنن….!
☆꧁༒SARA༒꧂☆
بسیار زیبا
ممنونم
امیرکورُش
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش از تو هرگز نتوانم
روز اوّل كه دل من به تمنّاي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي، من نه رميدم ، نه گسستم
باز گفتم كه: تو صيّادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو در افتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم...»