من ترا پشت واژه هایم
پنهان خواهم کرد،
هرفصلی که میخواهد باشد
دلت که بخواهد
در من شکوفه خواهی کرد...
همیشه از عشــق سخن بـایـــد گفت !
بی عشــق ،
روزگـارت را زنــدگـی سیـاه خـواهـد کرد ...
بی عشــق ،
مصیبت است برخــاستن
کار کـــردن
خفتــن
نگاه کـردن
راه رفتــن
نفس کشیدن ...
بی عشق ،
هیـچ سلامی طعم سلام ندارد
هیـچ نـگـاهـی عطـــر نـگـاه ...
اتفاقی باش در دستِ افتادن !
تا به خودت بیایی
آغوش اول را گشودهام
آغوش دوم
بماند به قصدِ بوسیدنت ..
بغضامو زیر شرشر آب داغ میترکونم… ,
تا همه فکر کنن ,
قرمزی چشمام از دم کردن حمامہ … !!
دل شکستگی درد داره معنا نداره …
می خواهم صدای نفس هایت را بشنوم و طولانی تر ببوسمت
بوسه هایمان برای نجات تمام ناکامی های جهان کافی است....
دور نباش
در این دنیای کوچک؛
در این آغوش دنج؛
نزدیک تر باش، از روح به جان،
نزدیک تر باش، از جان به تن،
نزدیک تر باش، از تن به من
تو، خودِ من باش...
دلم سوخت
وقتےنگات سرد شد …
دلم سوخت
حرفات همہ درد شد …
دلم سوخت
وقتے غریبہ شدے …
و اون دست زنانہ
نامرد شد …
گفته بودی عاشقم هستی،پریشانی چرا!؟
وقت دیدارت مرا از خویش میرانی، چرا؟
می نویسی از غم دوری چه دلتنگی، ولی
لحظه دیدارمان تلخ و گریزانی چرا؟
در دلم غوغای پروازی به پا کردی،ببین
آمدم با دست پر، اینگونه حیرانی چرا؟
گاه پیشم می کشی، گاهی مرا پس میزنی
برگ ریزانی، خزانی، سست پیمانی چرا؟
پایکوبی کرده ام با هر نوای ساز تو
بی مروت رحم کن، ناکوک میخوانی چرا؟
شمع بودم مثل پروانه نشستی در برم
سرد گشتم تا نسوزی، باز مهمانی چرا؟
می روم از دیده ات، از دل تو بیرون کن مرا
کاش میگفتی بمان،دیدار پنهانی چرا
Parisa_khanom
––––•(-• ᵐʳ.ᶰᵃʳᶤᵐᵃᶰ •-)•..
––––•(-• ᵐʳ.ᶰᵃʳᶤᵐᵃᶰ •-)•––––
من فدای عاجیممممم