آب پياز مفید براي دندان درد
براي تسكين درد بايد آب پياز را روي دندان ريخت و كمي نگه داشت، اين عمل را مي توان با پنبه انجام داد.
پياز لثه ها را تقويت مي كند.
رسیده دگر بر لب غزه، جان
کو حقوق بشر؟
کو حقوق زنان؟
پیشگیری از معده درد در ماه رمضان !
کسانی که با گرفتن روزه دچار معده درد میشوند موقع سحر مقداری ترنجبین و خاکشیر مخلوط کنند و بخورند و موقع افطار یک لیوان عرق نعناع با نبات یا عسل میل کنند.
دمنوش نعنا زنجبيل رازيانه
کافیست یک قاشق چای خوری نعناع خشک، 1 قاشق چای خوری پودر زنجبیل خشک شده و نصف قاشق چای خوری پودر یا دانه رازیانه را به آب داغ داخل قوری اضافه کرده و پس از 5 دقیقه میل کنید.
به سرعت نفخ شکم شما درمان شده و سیستم ایمنی بدن شما نیز در برابر سرماخوردگی تقویت می شود.
بیماران مبتلا به کم خونی با خرما افطار کنند !
▫️بیماران مبتلا به کم خونی در ماه مبارک رمضان باید برخی از توصیههای تغذیهای را جدی بگیرند. بیماران مبتلا به کم خونی برای اینکه بدون هیچ مشکلی روزه بگیرند باید افطار خود را با خرما بازکنند، زیرا این ماده مقوی حاوی آهن و مواد معدنی فراوانی است
▫️بیماران مبتلا به کم خونی باید بین زمان افطار تا سحر یک مشت آجیل بخورند تا مواد معدنی مورد نیاز بدن شان تامین شود. از خوردن چای، قهوه و نوشابههای گازدار خودداری کنند
فکر کردن بیش از حد، کشنده است !
▫️محققان دانشگاه هاروارد اعلام کردن که فکر کردن بیش از حد، باعث کوتاهی عمر میشود
▫️منظور آنها افرادی هستند که مدام در مورد مشکلات به فکر فرو میروند یا برای یک انتخاب ساده ساعتها فکر میکنند.
دعای روز هفدهم ماه رمضان
اللّهُمَّ اهْدِنِی فِیهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِی فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ یا مَنْ لایحْتَاجُ إِلَی التَّفْسِیرِ وَ السُّؤَالِ یا عَالِماً بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
خـدایا من را در این مـاه به كـارهاى شایسـته و اعمـال نیك راهنمـائی كـن
و برایم حاجت ها و آرزوهایم را برآور
اى كه نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد
اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است
درود فرست بر محمد و آل پاکیزه اش
'من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی'
دِلبَـرکَم...
کَمنهزیآدمیخواهَمت
آنقدَرکهدرتَمامخاطرِههایَم
تُــ......ــوباشی♥️
قدمبزنی،بِدوی،بخَندی،بخوآنی
برقَصی،ببُوسی،بِمانی
وبِدآنیکهمَنچقدرعاشِقاین
فِعلماندنَم..:!
یه جایی خوندم نوشته بود:
دلم میخواد دوباره بتونم به یکی اعتماد کنم. از اون اعتمادایی که به پدرم میکردم وقتی که پرتم میکرد بالا و مطمئن بودم توی بغلش فرود میام. اطمینان داشتم نمیذاره بیفتم. نمیذاره آسیب ببینم. دلم میخواد یکی همینجوری مراقبم باشه....
چه قشنگ گفته🤍
رابطه های واقعی دعوا دارن
اشک دارن ، درد دارن ، بحث دارن
پنهون کاری دارن ، سکوت دارن ، حسادت دارن
ولی اعتماد هم دارن ، صبر هم دارن ، عشق هم دارن♥️
در این پریشانی روزگار،
مبادا فراموش کنی دوستت دارم…♥️
نادرشاه بزرگ در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت :پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!!من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!!نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ...
هردو آمدند و نادر شاه گفت :در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!!هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ...
ابتدا باغبان گفت :پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده ....سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد :پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یک ماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه ..
خردمند آن است که در بحث با نادان،
خود را به نادانی بزند...
دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ
ﺩﺍﺷﺖ،ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ
ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ