هميشه اين جمله را با خودت تكرار كن:
---> من مستحق آرامشم <---
در هر تپش قلبم حضور معبودیست که
بی منت برایم خدایی می کند….
بی منت می بخشد…
و بی منت عطا می کند…
ای همه هستی…
ای همه شکوه…
ای همه آرامش….
امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت….
و غوغای روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت…
وجودم را با ذکر نامت آذین می بندم
و جانم را با یادت متبرک می کنم
و عاشقانه تمنایت می کنم….
.
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط
در لحظات حال زندگی کند
و با علاقمندی کامل به هر گُلی
که سر راهش است نگاه کند
و هر درخششی را
که بر روی هر لحظهی گذرا
میرقصد گرامی دارد
آنوقت است که زندگی
در برابرش خلع سلاح میشود.
آنچه در نظر انسان تله بهنظر میرسد. درواقع فقط حقه ی ذهن است. نورا برای شاد بودن به تاکستان یا غروب آفتاب کالیفرنیا نیاز نداشت. حتی خانهای بزرگ و خانوادهای فوقالعاده هم لازم نداشت. فقط نیاز داشت که بداند پتانسیل رسیدن به خیلی چیزها را دارد و چقدر هم که پتانسیل داشت. نمیدانست چرا قبلا متوجه اش نشده بود.
🌹ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑـــﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ باشد
💫تا دلت ﺍﺯ ﺁﺩﻡهای پایین نگیرد
🌹می دانی؛
💫گاهی فقط باید سکوت کرد
🌹و چشم دوخت به نگاه خـــداونــد!
💫آن مهربانی که خوب می داند
🌹حال دلت اصلا خوب نیست...
💫و من تمام غصه های دنیا
🌹را با یک جمله تحمل میکنم
هرچه بیشتر میگریزم
به تو نزدیکتر میشوم
هرچه رو برمیگردانم
تو را بیشتر میبینم
جزیرهای هستم در آبهای شیدایی
از همه سو به تو محدودم،
هزار و یک آینه
تصویرت را میچرخانند
از تو آغاز میشوم
در تو پایان میگیرم
مرا تصور کن در خیال خودت
بالاتر از قطرههای باران!
و برایم در چهرهی ماه
داستانی عاشقانه بنویس!
و بگذارم ستارهیی نیلگون باشم
در شبهای تاریکات!
و بر سینهات بفشار مرا
وقتی خطر فریبام میدهد!
من در عشق تو کودک هستم
کودکی که نمیخواهد
به بزرگ شدن فکر کند،
چقدر آهنگهای قشنگ در اين دنيا وجود داشت كه من نشنيده بودم، چقدر چهره های زيبا از برابرم گذشتند كه من آنها را نديدم، چقدر روياهای عجيب ديدم كه وقتی از خواب بيدار شدم، هرگز ديگر به يادم نيامد و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد كه تا هميشه خودم را نبخشم. زندگی يعنی چه؟ هميشه نصفه نيمه، هميشه ناتمام، هميشه ناگهان جايی قطع میشدم...
مهمترین رابطهی شما، رابطه با خودتان است. مهمترین رابطهاى که نیاز به التیام دارد، رابطه با خودتان است و شخصى که واقعاً به عشقش نیاز دارید خودتان هستید...
وقتی خودم را بهقدر کافی دوست داشتم، و برای سلامت روح، جسم و حال خوبمارزش قائل شدم؛
شروع کردم به ترک کردن چیزهایی که سالم نبودند. یعنی آدمها، مشاغل و عادات و اعتقاداتی که مرا کوچک و حقیر نگه میداشت کنار گذاشتم...
قبلاً فکر میکردم این کار به معنی وفادار نبودن است ولی در واقع این معنای دوست داشتن خود است...
بخاطر خودتون توی سال جدید بهترین دوست خودتون باشید.....
"برای زندگی کردن در خارج از داستانمان باید با شجاعت از زندگی داستانی خود عبور کنیم و تمامی آنچه را که هستیم و نیستیم پذیرا شویم و دوست بداریم باید وقت بگذاریم و یکایک بخشهای زندگی خود را مرور کنیم و نقاط گرفتاری، آزردگی و کامل نبودنمان را آشکار نماییم. باید رنجشها و نفرتهایمان را متعهدانه رها کنیم و از مقصر شمردن دیگران برای وضعیت زندگی خود دست بکشیم. باید آماده پذیرش مسوولیت وضعیت کنونی خود باشیم و باری را که هنوز از گذشته بر دوش داریم، به زمین بگذاریم. باید متعهد به گذر کردن از نمایش نامه خود شویم و سرانجام با داستانمان آشتی کنیم."