مستان

ما مست می عشقیم... بیشتر

مستان
۳۲۴ پست
۲۵ مشترک
۱۹ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱۲۱
مبنای تعداد هوادار رتبه ۷۴
مبنای تعداد ارسال رتبه ۷۸

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.




گاهیم آدم لازم داره که برای مدت نامعلومی توی جای نامعلومی،

تنهایی زندگی کنه.

دور از همه‌ی چیزهای آشنا






اصلا حال خوبی نیست هی بنویسی و هی پاک کنی
اصلا حجم قشنگی نیست پریشونی و التهاب نوشتن






یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست فردایی در کار هست یا نه؟ 
اون روز یا خیلی خوشبختی
یا خیلی بدبخت ...





مشاهده ۱۱ دیدگاه ارسالی ...
  • Adena

    واااا
    من موندم تو کار شما پسرا که پیج هاتون با اسم های مختلفه!
    من از اول فقط ی پیج داشتم با اینکه بچه ها اینهمه بهم طعنه زدن و قضاوتم کردن ولی هیچوقت متاهل بودن و اسم و ... رو مخفی یا عوض نکردم

  • EĦŠÆÑ

    ادنا عزیز علی اسم مجازی منه اسم واقعی من احسانه
    تو اونشبکه علی جا افتاده





بغض وقتی میرسد شاعر نباشی بهتر است!









آدم باید بتونه از هر چیزی دل بکنه..
حتی خودش...






مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    شاید ‌.. ولی نه بستگی به وسعت و ژرفای بقایای اون حضور داره .. گاهی نمیشه به هیچ وجه .

  • Adena

    هرچی ادم سنش بیشتر میشه میفهمه تو این دنیا نشد نیس ادم به چیزایی خو میگیره و از چیزهایی دل میبره که روزی محال ترین بوده!





زندگی شده عین هندزفری...
هی گره...
هی گره...
هی گره...




@Icew_girl


رفیق با مرام و معرفت یه دونه ای...
تولدت مباااااارک دوست جانم



حال ما خوب است ... 
خوب ؛ شبیهِ تمامِ بغض هایی که هنگام واکسن زدن به بازوی نحیفِ بچگی هایمان قورت دادیم و سری که چرخاندیم و مُشتی که محکم گرفتیم و چشمی که بستیم که مثلا یعنی ؛ نمی ترسیم !
شبیهِ زخمِ عمیقِ زانویمان که زیر شلوار خاکی مان پنهان کردیم و لنگ لنگان و با تمامِ درد ، لبخند گشادی زدیم و دنبالِ گوشه ی خلوتی برای جیغ کشیدن ، گشتیم ... 
ما خوبیم ،
همین که بد نیستیم ؛ 
خوبیم ... 
همین که می خندیم ، راه می رویم و ادامه می دهیم ؛
یعنی خوبیم ،
خیلی خوب !







بعضی از فکرها تو سر آدم دیر تر از پلاستیک تجزیه میشن!









میدونستید هروقت به یه مجرد میگید چرا عروسی نمیکنی؟
با خودش میگه عه !!!!
راست میگه ها...
حواسم نبود...
بعد ساعتش رو کوک میکنه تا صبح بره محضر



وقتشه تلفن رو بردارم به اولین دوستی که به ذهنم آمد زنگ بزنم و بریزم دور تمام حجم غمگین جمعه را...






.
های بانو...
 خواب دیدم در کوچه ها...
 رازهایم را می فروشند…
 لبخند می خرند...
 راست است که می گویند...
 لبخند در خواب شگون ندارد؟
 پا برهنه تا کجا دویده ای ...
 که این همه گل شکفته است؟ 
من و تیر چراغ برق دردمان یکی ست! 
شب که می شود...
 سرمان تاریک…
 دلمان پر نور...
 صبح که می شود... 
سرمان سنگین… 
دلمان خاموش!
 پیچک نگاهم، دزدانه ...
 تا پشت پنجره ی اتاق تو بالا امده! 
 @ashgheaghvagar1272

یکی خاطراتش را دود می‌کند 

یکی دل تنگی‌هایش را، 
و دیگری
خودش را!
 بی آنکه حتی
سیگاری آتش زده باشد..

@ashgheaghvagar1272

آدنا...

بعضی ها درد را لباس میکنند بر تن لحظه هاشان...
عادت کرده اند بنالند...
عادت کرده اند که بگویند خوب نیستم...
نمیفهمم چرا دست نمیکشند از باورها و قصه هایی که سوقشان میدهند سمت آشوب...
یک روزی یک جایی باید لبخند زد بر دنیا...
غمگین بودن آنقدر ها هم کلاس ندارد!