Boghzsard

بعضی وقت ها باید سکوت کرد باید تلاطم دریا را درون خود تحمل کرد باید ح.. بیشتر

Boghzsard
گوناگون
۷۳۳ پست
۱۳۸ مشترک
۴۹ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۲۵
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲۷
مبنای تعداد ارسال رتبه ۵۶

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

بازنشر کرده است.
پياله‌ات را بردار و
دنبالِ من بيا!
امشب تا سپيده‌دم
از هوای سفر سخن خواهم گفت...

بازنشر کرده است.
تو هم‌چون شب
مرا در بر گرفتی
با این‌که گمان بردم
میان من و تو فاصله‌هاست...

بازنشر کرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دنیا
پیش از ما آغاز
و پیش از ما تمام شده‌است؛
رونوشتی از دنیا در دست ماست،
اصل، سرنوشتی بود
که رقم خورد و ورق نخورد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

💠

اگرچه مرحمتش مرهم است و دلداری‌ست
بگو طبیب نکوشد که زخم من کاری‌ست

به یک نگاه سپردم دل و ندانستم
که شیوه‌ تو و چشم تو مردم آزاری‌ست

چگونه خانه و میخانه را تمیز دهم
منی که خونِ دلِ تاک در رگم جاری‌ست

هزار یوسف مصری به سکه‌ای بستان
بساطِ شهر پر از دلبرانِ بازاری‌ست

برای ما که پر و بال خویش را چیدیم
رها شدن زِ قفس اولِ گرفتاری‌ست

بازنشر کرده است.

آنکه دانست زبان بست ...

- احمد شاملو
بازنشر کرده است.
نجنگیدیم
عاقبت
در مدار حوصله
یک تن شدیم
بازنشر کرده است.
رها کردن
گاه
عاشقانه ترین فعل ما
برای کسی است که
دوستش داریم
هرچه این رها کردن
سخت تر و دردناک تر باشد
عیار عشق شما بیشتر است
بازنشر کرده است.
ماه جوان
شب زیباتر است یا تو؟
همه اعصار، راویان کمال
به تو خیره شدند 
و عشق را ستایش کردند
اما من، وقتی تو می‌تابی
شب را می‌ستایم
که اگر مجال درخشش به تو نمی‌داد
هیچ خیالی میل پرواز نداشت.

بازنشر کرده است.
می ترسم از زنان زیبا

بیشتر

از زن های زیبایی

که نام هایی زیبا دارند

می ترسم از زندان

بیشتر

از زندان هایی

که نام هایی زیبا

بر آن ها گذاشته باشند

مثلا همین دریا

که زندانی ست

با میله هایی از آب

می ترسم این خشکی

ادامه ی همان دریا باشد

و ما سال ها

در زندانی زندگی کرده باشیم

که تنها

وقتی باران می آید

میله هایش را می بینیم

مهدی اشرفی

بازنشر کرده است.
اگر موسیقی خوراک روح است،
پس بنواز.

بازنشر کرده است.
تو آمده ای
و من تازه کلاس اولم!
من را
روی نیمکتی از مژه هایت بنشان!
تا ببینی
در یک پلک بهم زدنت
چگونه با سواد می شوم
دستم را بگیر
و روی تخته ی سیاه گیسوانت بچرخان!
و "مرد آمد" را با من تمرین کن!
"مرد آمد"
"مرد در باران آمد"
"مرد با اسب آمد..."
آنقدر تمرین کن!
تا مرد بماند!
بماند و با تو
الفبای زندگی را یاد بگیرد

چقدر دنیا هیچ است،

و ما برای هیچ، چه‌ها که نکردیم

"بر ما گذشت نيک و بد امّا تو روزگار

فکری به حال خويش کن اين روزگار نيست"

بازنشر کرده است.
ما را هوسِ ناز کشیدن به جهان نیست...

‌_تبریزی
بازنشر کرده است.
بیا قدم هایمان را
یک در میان
پا به پای دلتنگی
برداریم
زیر کفشهای دلشوره را
بشوییم و
نفس هایمان را
در سینه ی پر عشق
حبس کنیم
شاید آتش چشمانت
زیر خاکستر نگاه من
جانی دوباره گیرد