با مولانا

دمی با مولانا باشیم و جان را صیقلی دهیم بیشتر

با مولانا
اجتماع و سياست
۹۸ پست
۳۷ مشترک
۱۹ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۰
مبنای تعداد هوادار رتبه ۷۶
مبنای تعداد ارسال رتبه ۹۹

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.

پندی که کنون
به گوش خلق نجوا کردی

فرداست که فریاد کند
این زمزمه را ...
/



... !/
تا بداند که شب ما ؛ به چه سان میگذرد
غم عشقش ده ؛ و عشقش ده و بسیارش دِه !

مولانا


چند گَهی، فاتحه خوانت کنم
از پسِ آن، شاه جهانت کنم

پیر شدی در غم ما، باک نیست
پیر بیا ، تا که جوانت کنم ...

آنچ محال است تصور دهم
وجه محالیش بیانت کنم
/
( مولانای جان )
/


... !/

گر چه کلیمی همه در اعتراض
کشف کنم، خِضر زمانت کنم
!
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری


بازنشر کرده است.

در خـــواب دیدم بیـــدلی
صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل،
دیوانه را گم كرده ام
:
گـــر طـــــــــــالب راهی بیــــا،
ور در پـی آهی برو
این گفت و با خود می سرود،
پروانه را گم كرده ام
/
( مولانای جان )
/



... !/

لینک
گفتی که مستت میکنم

پر زانچه هستت میکنم

گفتم چگونه از کجا؟

گفتی که تا گفتی خودآ

گفتی که درمانت دهم

بر هجر پایانت دهم

گفتم کجا،کی خواهد این؟

گفتی صبوری باید این

بازنشر کرده است.

اگر بی‌تو بر افلاکم
چو ابر تیره غمناکم
وگر بی‌تو به گلزارم
به زندانم به جان تو
:
چه خویشی کرد آن بی‌چون
عجب با این دل پُرخون
که ببریده‌ست آن خویشی
ز خویشانم به جان تو
/
( مولانای جان )
/



... !/

لینک
جز من اگرت عاشق و شيداست، بگو

ور ميل دلت به جانب ماست، بگو

ور هيچ مرا در دل توجاست، بگو

گر هست بگو ، نيست بگو، راست بگو

بازنشر کرده است.

مكانم لامكان باشد
نشانم بی نشان باشد
،
نه تن باشد نه جان باشد
كه من خود جان جانانم
. : .
دوئی از خود برون كردم
يكی ديدم دو عالم را
،
يكی جويم يكی گويم
يكی دانم يكی خوانم...
/
( مولانای جان )
/



... !/

لینک

وحدت در عین کثرت
بازنشر کرده است.
ای در دل من میل و تمنا همه تو
و ندر سـر من مایه سودا همه تو
هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو

بازنشر کرده است.

گر جانِ عاشِق دَم زَند
آتش در این عالم زَند

این عالم بی اصَل را
چُون ذَره ها برهم زَند
/
( مولانای جان )
/



... !/
بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

بازنشر کرده است.

از نظر گشته نهان
ای همه را جان و جهان
؛
بار دیگر رقص کنان
بی دل و دستار بیا ...
/
( مولانای جان )
/



... !/

لینک
بازنشر کرده است.
هر کسی مرکز جهان خویشتن است
مولانا چقدر زیبا فرمودند:
ای نسخه نامه الهی که تویی‌ای
آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

بازنشر کرده است.

دانی که چرا
سِر نهان با تو نگویم؟!
،
طُوطی صِفتی !
طاقت اسرار نداری...
/
( مولانای جان )
/



... !/