پرویز
۶ پست
۱ دنبال‌کننده
۹,۱۶۹ امتیاز

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.


بچه که بودم، یه جوجه داشتم. خیلی دوستش داشتم.

یه روز گرفتمش جلو صورتم باهاش حرف بزنم

که یهو

نوک زد توی چشمم.

خیلی دردم اومد.

تو عالم بچگی کلی بهش فحش دادم.

اما الان میفهمم که تقصیر اون نبود!

تقصیر خودم بود!

هر وقت کسی که شعور و فهم درستی نداره رو به خودت نزدیک کنی حتما بهت آسیب میزنه!

این یه قانونه...!!


تو را دوست دارم

به وسعت جهانمان..

و بی نهایت را

نمی توان مقدار گرفت


من همونی ام که دلم نمیاد که کسی ازم ناراحت باشه و بخوابه
ولی خودم هر شب با کلی فکرو ذکرو ناراحتی میخوابم


امروز سوار یه تاكسى شدم


صد متر جلو تر یه خانمى كنار خیابون ایستاده بود

راننده ى تاكسى بوق زد و خانم رو سوار كرد

چند ثانیه گذشت

راننده تاكسى : چقدر رنگ رژتون قشنگه

خانم مسافر: ممنون

راننده تاكسى : لباتون رو برجسته كرده

خانم مسافر سایه بون جلوى صندلى راننده رو داد پایین لباشو رو به آینه غنچه كرد.

خانم مسافر: واقعاً؟

راننده تاكسى خندید با دست راست دست چپ خانم مسافر رو گرفت نگاه كرد

راننده تاكسى : با رنگ لاكتون ست كردین؟

واقعاً كه با سلیقه این تبریك میگم

خانم مسافر:واى ممنونم..

چه دقتى معلومه كه آدم خوش ذوقى هستین

تلفن همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرم حرف زدن بودن..

موقع پیاده شدن راننده ى تاكسى كارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت هرجا خواستى برى،اگه ماشین خواستى زنگ بزن به من..

خانم مسافر كارت رو گرفت یه چشمك ریزى هم زد و رفت..

اینُ تعریف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت یا راننده تاكسى...

فقط میخواستم بگم..

تویه این چند دقیقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسیده باشه

كه راننده ى تاكسى هم یك خانم بود


من نیاز دارم ڪًـسۓ شبیـہ بـہ تو را دوست داشتـہ باشم

من نیاز دارم ڪًـسۓ شبیـہ بـہ تو دوستم داشتـہ باشد ...