| امین |
| ۷۹۳ پست |
| ۵۵ دنبالکننده |
| ۴۴,۵۷۹ امتیاز |
| مرد، مجرد |
| آروم و عادی |
| ليسانس |
| تکنسین دارویی |
| دین اسلام |
| ايران، خوزستان، اهواز |
| زندگی با خانواده |
| سربازی رفته ام |
| سیگار نميکشم |
| گرایش سیاسی ندارم |
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﭼﯿﺰﯼ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷـﺘـﻦ ﻫﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗـــﻮ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـﻨﺪﻡ
ﻗﻔﻞ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﺗـــﻮ ﻛﻪ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ
ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ، ﺗﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﺧﻮﺷﺨﻮﺍﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺳﺖ
ﺑــﺎ ﺗـــﻮ ﺑــﻮﺩﻥ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﻧﺎﻣﻢ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿــﺰﺗﺮﯾﻦ ﺁﻭﺍﯼ ﺩﻧﯿــﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
هـــزار سال پيرتر شده ام …
نمي دانم بــــــــوسه تـــــــــو
مرا هــــــــزار ســــالــــه كــرد
يا زمــين هـــــــزار بار بيشتر
به دور خورشيد گشته است …
چای مینوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند !
لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود ! …
دیگر عکس هایش آرامم نمی کند
من به دستانش نیاز دارم
خدایا بهشت آسمانیت را نمی خواهم !
من اهل دوزخم !!!
آغوش آنکه عاشقانه هایم را برایش می سرایم به من برسان
من خودم بهشت را در آغوش او می سازم !!!
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
تنها برو!
نه اینکه بی تو ممکن نیست
نه اینکه بی تو میمیرم
به قدری مسریه حالت
که دارم عشق میگیرم
همه دلشورم از اینه
که عشق اندازه آهه
تو جوری عاشقی کن که
نفهمم عشق کوتاهه
میدانم
من و تو هیچگاه هم عقیده نبودیم.
میدانم،
رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای شهر تو
گرمتر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام اینها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
میخواهم تنها چند قدم،
میان مردم این شهر،
میان شلوغی خیابانها،
تو را داشته باشم...
امین
چشم
.
بی بلا