محمد خوش بین
۱,۲۵۹ پست
۱۱۳ دنبال‌کننده
مرد، مجرد
۱۳۶۷/۰۷/۰۲
ديپلم
آزاد
دین اسلام
ايران، البرز، فردیس
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
گرایش سیاسی ندارم
شعر و موسیقی و سفر
شیامی
۲۰۶
قد ۱۷۵، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها

دل در پی تو هر شب شبگرد خیابان هاست
دیوانه و مجنون وار درگیر بیابان هاست

از عطر تو هر شب او باغ از گل میسازد
از شعر تو با آواز یک بل بل می سازد

بل بل تو بخوان امشب از قلب پر از دردم
دنبال تو می چرخم دلگیرم و میگردم

از من تو بخواه ای گل من را تو همانم کن
هر شرط که داری تو با آن امتحانم کن

باز از سر شب تا صبح با یاد تو همراهم
من بی تو نمی مانم عشق از تو می خواهم

می سوزم و می بازم با یاد تو می سازم
با قصه تلخ از عشق بازم به تو می نازم

شاعر خوش بین
خوانش استاد کاشیلو
بازنشر کرده است.
شهر که خوابید خطاها کنید
هر که خطا کرد تماشا کنید

شهر که خواب است خرابم کنید
مست و خطاکار خطابم کنید

محمد خوش بین
مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
  • زهرا ساجـבی

    عالی بود تحلیلتون و زیادی اغماض!

  • محمد خوش بین

    عالی بود تحلیلتون و زیادی اغماض!

    خواهش میکنم نظر لطف شماست
    بله کمی پوشیده است
    در هر دو صورت با جمعی طرف هستیم
    یکی خودشو خطاکار میدونه دیگری گناه خطای
    دیگران رو به دوش میکشه
    با تشکر از شما🙏

بازنشر کرده است.
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوز
دل پر از ابر شد و چون باران هست هنوز

محمد خوش بین
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • محمد خوش بین

    چند تا کلمه کم داره انگار

    سلام
    منظورتون برای رسوندن مفهوم شغر است

  • محمد خوش بین

    سلام بر دوست شاعرمان!
    آقا محمد عزیز!
    طاعات مقبول !
    عیدتون مبارک ، سالی همراه با خیروبرکت و شادکامی !
    ارادت قلبی


    سلام دوست عزیزم سپای از ابراز لطف پر مهرتان
    همچنین طاعات و عباداتتان قبول و سالی بربرکت برایتان آرزومندم

بازنشر کرده است.
چه شد دل بریدی و به من تو سر نمی زنی
تو را چه شد بگو چرا حلقه به در نمی زنی

قلب مرا شکسته ای من که برم تو مرده ای
به سوی بام خانه ات چرا تو پر نمی زنی

محمد خوش بین
بازنشر کرده است.
فدای تو
آن دسته گلی که برای تو می‌خزد
و از غم رفتن تو به بیابان خشک می افتد
ببینمت!
تو کجایی که صدای خنده‌ات
تمام نداهای دلم را می‌شکافد

محمد خوش بین
بازنشر کرده است.
شب‌ناله‌هایم آسمان را می‌برد با خود
گنجشک‌های بی‌زبان را می برد با خود

شب‌ناله‌هایم خشمِ توفان در بغل دارد
آرامشِ این خاک‌دان را می‌برد با خود

در روزگاری‌که قفس رؤیای پرواز است
خشمِ خدا آتش‌فشان‌ را می‌برد با خود

در سرزمینی‌که خدایش قاهرِ محض است
شیطان شعورِ مؤمنان را می‌برد با خود

ما کدخدای بی‌غرور و مُرده‌ای داریم
از خوانِ مردم بوی نان را می‌برد با خود

هر روز از سیمای خاک‌آلود این کشور
لبخند‌های مهربان را می‌برد با خود

ای وای بر حالِ پرنده که نمی‌داند
شب‌، ناله‌هایم آسمان را می‌بردبا خود
بازنشر کرده است.
اول تویی آخر تویی وصل تو بسیار آرزوست
عشقم تویی در راه عشق میثم تمار آرزوست

لعنت به هرکسی نشد از جام تو مست و خراب
سر پای این مستی دهم این سر را دار آرزوست
بازنشر کرده است.
🍁نیایش با خدا🍁
ای طلسم و اسرار عالم، سخنی بگوی
که هر پروانه در شمعی به سمتت پرواز است
در همهٔ آفاق و مکان ها، تو را جاوید می بینم
هیچ جایی جز در قلبم، محل و منزل تو نیست
بر بیشهٔ عشق، در سوزنی شدم و سوختم
تا آتش قلبم، آتش حقیقت را برافروخت
تو در درخششت زندگی می یابی و زندگی می دهی
و زندگی بی تو، مرگی است که در ظلمت آباد است
ای دانا و آگاه از همهٔ اسرار
بر زبان عشقت، سخنی از کتاب حقیقت بخوان
روز و شب در گردش امیدواری به تو است
هر ذرّه، درامی کوچک از بزرگی تو است
همچنان که هر نقطه، دریا نمایانندهٔ تو است
ای عید و شادی هستی، نام تو را خبر بدهم
که هر دل، با لبخندی در آغاز صبح به تو خندید
بازنشر کرده است.
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
نگاه عشق
.....
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده، قسم ..
بایدامشب به غزلهای نگاهت برسم
.
کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم
ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم
.
«ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری »
چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم
.
تا که آزادیم آوازه ی این شهر شود
کاشکی گوشه ای از قلب تو میشد قفسم
.
می روم سربه بیابان بگذارم بی تو
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده,قسم�
.
لمس دستان تورا چشم ترم کم دارد
دلم عمریست که بی روی تو ماتم دارد..�

بازنشر کرده است.
قصه تلخ از عشق
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها

دل در پی تو هر شب شبگرد خیابان هاست
دیوانه و مجنون وار درگیر بیابان هاست

از عطر تو هر شب او باغ از گل میسازد
از شعر تو با آواز یک بل بل می سازد

بل بل تو بخوان امشب از قلب پر از دردم
دنبال تو می چرخم دلگیرم و میگردم

از من تو بخواه ای گل من را تو همانم کن
هر شرط که داری تو با آن امتحانم کن

باز از سر شب تا صبح با یاد تو همراهم
من بی تو نمی مانم عشق از تو می خواهم

می سوزم و می بازم با یاد تو می سازم
با قصه تلخ از عشق بازم به تو می نازم

محمد خوش بین
خاک پاک
سبز سبزم ریشه دارم یک جهان اندیشه دارم
پیش کردم ریش دیدی شیرها در بیشه دارم

من سفیدم خاک پاکم دشمنی با کس ندارم
رنگ سرخی ، یادگار از کربلا در سینه دارم

سالار عقیلی
محمد خوش بین
بازنشر کرده است.
تو را می خواهم
برای لبخندت
برای دستانت
برای خنده هایت
برای غرق شدن در چشمانت...

تو را می خواهم
با تمام توجه و احساس
با صدای گفتن اسمت
با لمس کردن دستانت
با بوسیدن لبانت...

تو را می خواهم
برای بودن با تو
برای زندگی کردن با تو
برای عشق کردن با تو
برای همیشه ماندن با تو...

تو را می خواهم
محمد خوش بین
شب سور
خواهم ساخت با آسمانی که نامش عشق
با شمعی که پرواز کند در آسمان شب سور
 
اگر دريابم آن قدرتی که داری از نزد خود
زنده شوم با عيسي به تشنه لبان زنگور

محمد خوش بین
یا رب مددی کن تو
چه کس بشود چون تو

روشنگر راهم باش
فرمانگر کارم باش

این جسم ضعیفم را
افکار پلیدم را

قدرت بده یا الله
گفتم که بسم الله

جان را به تو بسپارم
در راه تو می کارم

از جان و سرم سیرم
در راه تو می میرم

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...