.
۴,۶۳۵ پست
۱۵۷ دنبال‌کننده
۴۷,۸۰۷ امتیاز
زن
عاشق

تصاویر اخیر


خب نگید چه خبلا

چه خبلاااا


سلام شبتون آروم

مشاهده ۳۷ دیدگاه ارسالی ...

نظرتون در مورد اسم آیلا بگید

مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • .

    من اسم آیدا رو خیلی دوست دارم خیلی قشنگه وقتی صداش میزنی یه اسم تک هست که بخاطر بین المللی بودنش هیچوقت قدیمی نمیشه معنی زیبایی داره از هرنظر بگی تکه مثل اسم خودم اما نمیدونم دومی چه اسمی بزارم که هم خوش آوا باشه هم بین المللی هم معنی خوب بده هیچوقت قدیمی نشه


ناشناس حرفتو بزن



ماریا قهرکرد دیگه نیایید واسه خدافظی

مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • .

    بریت من یه بار با شوخی زدم وسط پا میلاد بیچاره از درد نفسش رفت میگفت بزن کف پام بزن کف پام نمیدونم حکمتش چی بود


ماریا داره میره بیایید باهاش خدافظی کنید


بوی پاییز میاد هوادیگه مثل قبل گرم نیست چقدر دلم برای پاییز تنگ شده


روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر می‌شود در دُر کرم  زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند.

روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد.

روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد.

پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی.

"آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد."
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...



اگر شما به تکرارِ باورهای منفی و نامطلوب درباره‌ی خودتان ادامه دهید، دیگران نیز همان چیزها را در مورد شما باور می‌کنند. چرا که می‌گویند هر آدمی خودش را بهتر از هر کس دیگر می‌شناسد. پس دیگران باور می‌کنند که شما همان چیزی هستید که خودتان می‌گویید


در حیرتم از خلقت  
اگر با درخت همنشین شود
آنرا شکوفا میکند
اگر با آتش تماس بگیرد
آنرا خاموش میکند.
اگر با ناپاکی ها برخورد کند،
 آنرا تمیز میکند.
اگر با آرد هم آغوش شود،
آنرا آماده طبخ میکند.
اگر با خورشید متفق شود، 
رنگین کمان ایجاد میشود.

ولی اگر تنها بماند،
رفته رفته گنداب میگردد.
دل ما نیز بسان آب است، 
وقتی با دیگران است زنده و
تأثیر پذیر است
و در تنهایی مرده وگرفته است...
باهم بودنهایمان را قدر بدانیم

دل به دریا زده ام سمت نگاه تو عزیزم
دل من یوسف افتاده به چاه تو عزیزم
من در صدد یار و تو دلدار و چه تقدیر قشنگی
من باشم و تو باشی و ای وای چه تصویر قشنگی
دیدگاه غیرفعال شده است.

من برای تو
تو برای من
ما برای هم
چقدر قشنگ است این عشق من و تو …

زنـدگی یعنـی 
همین بُودنـایِ تـو 
و دِلخـوشیِ مـن به بُودنـت♡
عشقم میلاد