دلتنگی هم اینجوریه که هر لحظه این شعر سعدی رو براش بخونی :
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
بپوش مرا
تنم را تنت کن.
ترکیبِ خونِ رگهایمان ارغوانی میدهد...
زن ها هم شاعرند هم پرنده !
شاعر بودنشان را
بعد از شنیدن "دوستت دارم"
از زبان مردی که دوستش دارند
می توانید
به وضوح ببینید !
آن ها موهایشان را با قصیده می بافند
با دستهایشان مثنوی می سازند و
با چشمهاشان غزل می سرایند!
آن ها پرواز هم می کنند
در خیالشان
مردِ دوست داشتنی زندگی شان را
بارها با خود به معراج می برند و
در آسمان نگاهش به پرواز در می آیند
و راز چنین خاصیتی
فقط "عشق" است و بس!
زخمی كهنهام!
سايهی رنجی پايان يافته!
دوستت دارم
و به لمس سرانگشتانت
بر سايهی اين زخم، دلخوشم ...!
شمس لنگرودی
آنسوی شوق و شادی و شور و نشاط ما
اندوه و رنج و غصه و ماتم زیاد بود...
در قطار
صندلیهایمان را عوض کردیم
تو پنجره را میخواستی
و من نگاه کردن به تو را...
بازار وکیل شیراز ♥️
حسِ خوب
تاوان حرف هايی که نمی توانيم بزنيم...
موهای سفيدی ست
که لابلای موهايمان داريم...
ولی به همه می گوييم ارثيست ...!!
به قول بزرگی که می گوید:
درد دارد
وقتی ساعتها مینشينی
و به حرفايی که هيچ وقت
قرار نيست بگويی
فکر ميکنی...!!
و جانِ من
از پنجههای توست
که ویران است .
پیراهنم بیتو آه
سرم بیتو آه
دستم در اندیشه دستِ تو
از هوش میرود .
او از آدمهایی بود
که فکر کردن به آنها
دیدنِ آنهاست.
دستهاى هم را گرفته بوديم
تو در شب قدم مىزدى؛
من در تاريكى...
بعد از اين از تو دگر هيچ نخواهم
نه درودی...
نه پيامی....
نه نشانی...
ره خود گيرم و ره بر تو گشايم...
زآنکه ديگر تو نه آنی...
تو نه آنی ...
با بوسه صدایم کن!
این روزها
حال اسمم خوب نیست.!!
Nazanin
عالی
سیاوش