jamal-m
۴,۱۶۰ پست
۵۸۹ دنبال‌کننده
۶۹,۴۹۸ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
اسم این واقعا حمله نیست ،دفاع ایران از خودشه
مشاهده ۱۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
بزار‌منم نگا کنم
مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
و ۴ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
پیرزن تنهایی بود بی بی زهرا
یخچال نداشت
شاید پول نداشت یا شاید احساس نیاز نمی کرد
آن وقت ها کسی زیاد گوشت و آذوقه تو یخچال نمی گذاشت. اگر پول داشتند روزانه می خریدند غذایی می پختند و خلاص
بی بی مثل خیلی ها برای آب خنک کوزه داشت اما آب یخ خیلی دوست می داشت.
به قول خودش: جگرش حال میومد با آب یخ.
دم غروب راه می اُفتاد می آمد خانه ما و موقع رفتن یک قالب بزرگ یخ می گرفت و می رفت
حواسمان نبود اما این یخ گرفتن ها بهانه ای بود برای درآمدن از بی کسی،برای شب نشینی و کوتاه کردن شبهای تنهایی.
توی جایخی یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش کاسه بی بی زهرا بود.
درِ خانه اگر باز بود بی در زدن می آمد تو و اگر سر شام بودیم فورا یک بشقاب هم می آوردیم برای او.
با بابا رفیق بود!
برایش شال گردن و جوراب پشمی می بافت و باهاش که حرف می زد توی هر جمله یک ننه می گفت. ..
یک شبِ تابستان ، مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ بی بی زهرا، پرده را کنار زد و آمد تو.
بچه ی فامیل که از ورود یکباره یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد.

لینک
  • شیدا

    ننه به بچه آبنبات داد. نگرفت،
    بیشتر جیغ زد.
    بچه را آرام کردیم و فورا کاسه یخ بی بی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می انداخت توی زنبیل بی بی آرام گفت:
    ننه! از این به بعد دَر بزن.......!
    ننه، مکث کرد.
    به بابا نگاه کرد؛
    به ما نگاه کرد و بعد بی حرف رفت.
    و بعد از آن، دیگر بی بی زهرا پیِ یخ نیامد.
    کاسه اش ماند توی جایخی و روی یَخِش، یک لایه برفک نشست.
    یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه ی ننه.
    در را باز کرد.
    به بابا نگاه کرد.
    گفت: دیگه آبِ یخ نمی خورم، ننه!
    آب تو کوزه هم خوبه..
    نگاهش به بابا غریبه شده بود.
    شبیه مادری شده بود که بچه هایش بی هوا بُرده باشندَش خانه سالمندان.
    او توی خانه ی ما کاسه داشت،
    بشقاب داشت
    و یک پسر.
    یک درِ آهنی
    یک در نزدن
    و حالا حرفِ پدر، ننه را پرت کرده بود به دنیای تنهاییش و فهمیده بود که این پسر برای او پسر نمی شود.

  • شیدا

    بی بی یک روزِ داغ تابستان مُرد.
    توی تشییع جنازه اَش کاسه ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمُرده اَشک ریخت و مُدام آب یخ خورد.

    یادمان باشد یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه،.
    کولاک می کند گاهی.
    کاسه یخ بهانه عشق و مهربانی بود
    خدا می داندکه کاسه یخ هر کدام از ما کِی؟ کجا؟
    در یخچالِ دلِ چه کَسانی هزار بار
    برفک گرفت و شکست و پَرت شد و دیده نشد.😔
    یا بگذاریم آدم ها آب کوزه شان را بخورند یا اگر آب یخی بهشان دادیم دیگر ازشان دریغ نکنیم😔👌

دیدگاه غیرفعال شده است.
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
بچه که بودم سر کوچه‌مون یه دکه بود،به صاحبش میگفتن آقا سید ...
آقا سید فقط هله هوله می‌فروخت،
من عاشق لواشکاش بودم
زنش درست می‌کرد،خوشمزه،ترش،مُفت،دونه‌ای یه تومن!
از اون لواشکای کثیف که وقتی مزه‌ش میرفت زیر زبون آدم دیگه نمیشد ازش دل کند ...
هر روز ده بیست تا لواشک می‌خریدم
هر کدومش اندازه‌ی کف دست یه بچه‌ی پنج ساله بود!
میرفتم خونه و لواشکام رو میشمردم
نمیدونید چه کیفی می‌داد
بعد شروع میکردم به لواشک خوردن!
همه رو میخوردم به جز آخری ...
آخری رو نگه میداشتم
نمی‌خواستم چیزی که دوست دارم رو تموم کنم ...
اذییت میشدم از اینکه چیزی که زیاد داشتم یهو صفر بشه!
فرداش وقتی باز لواشک خوشمزه،ترش،مُفت،میخریدم اون لواشک قبلی رو میخوردم
چون دیگه خیالم راحت بود صفر نمیشه،تموم نمیشه!
یه روز خبر رسید زن آقا سید به رحمت خدا رفته ...
نمی‌دونید چقدر گریه کردم
درسته ندیده بودمش ولی لواشکاش، لواشکاش،لواشکاش ...
یه هفته‌ای دکه تعطیل بود
بیشتر شاید ده روز
تو این مدت من همون یه دونه لواشکی رو داشتم که همیشه نگه می‌داشتم ...
یه هفته طاقت آوردم و لواشک رو نخوردم تا‌ چیزی که دوست دارم صفر نشه،تموم نشه ...
مشاهده ۳۰ دیدگاه ارسالی ...
  • شیدا

    هر روز میرفتم سر کوچه به این امید که آقا سید اومده باشه
    بالاخره اومد ...
    سلام کردم و گفتم آقا سید چند تا لواشک داری؟
    شروع کرد شمردن
    منم شمردم
    گفت:چهارده تا
    دروغ میگفت پونزده تا بود
    بهش گفتم:پونزده‌تاست
    یکیش رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت:حالا چهارده‌تاست!
    پول رو دادم بهش و آخرین لواشکای خوشمزه،ترش،مُفت رو خریدم ...
    آقا سید یه لواشک رو برای خودش نگه داشت ...
    انگار اونم‌ تو این چند روز فهمیده بود چقدر درد داره چیزی که دوست داری یهو تموم بشه ...

بازنشر کرده است.
خستمه
شب خوش
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • $$zahra$$$

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برایت مرهمی آرزو میکنم از جنس خدا
    نزدیک بی خطر و.......
    بی منت...
    ‌ ‍‌ صبحتون بخیر🌸🍃

  • ღمهدیارღ

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برایت مرهمی آرزو میکنم از جنس خدا
    نزدیک بی خطر و.......
    بی منت...
    ‌ ‍‌ صبحتون بخیر🌸🍃


    مرسی از شما زهرا بانوی مهربان

بازنشر کرده است.
jamal-m
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بازنشر کرده است.
دختره توییت زده بود هیچ پسری از من خوشش نمیاد
رفتم پی ویش گفتم من خوشم اومده ازت
توییتو پاک کرد نوشت هیچ پسر درست حسابی از من خوشش نمیاد
بازنشر کرده است.
jamal-m
دوست گرامی . از صمیم قلب بهت تسلیت میگم
واقعاً از دست دادن عزیز اونهم خواهرزاده سخته.
روح عزیز از دست رفته شاد...
الفاتح
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
jamal-m

جمال عزیز

بابت این اتفاق خیلی ناراحت شدم

امیدوارم خدا به تو و همه ی خانواده صبر بده

و روح خواهر زاده گرامیت رو غرق آرامش کنه

منو بچه های سرای شادی باهات همدردی میکنیم و درکنارتیم

و روزهای پراز صبر رو برات آرزو میکنیم😔🖤
مشاهده ۲۳ دیدگاه ارسالی ...
  • jamal-m

    سلام با اجازه سمیرا جان
    تسلیت عرض میکنم آقا جمال
    خدا رحمتشون کنه روحشون شاد
    ان شا ء الله غم آخرتون باشه....


    سلام و سپاس مهنازخانم عزیز🙏🙏🙏
    خدا بیامرزد همه رفتگان شما 🖤🖤🖤
    انشالله که همیشه سلامت و شاد باشید

  • jamal-m

    روحشون شاد و مورد مغفرت الهی ... 🌹

    ممنونم امیرعلی جان عزیز 🙏🙏🙏🙏
    روح رفتگان شما شاد
    خدا بیامرز همه‌ رفتگان شما 🤲🙏🙏🙏🖤🖤🖤🖤

و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
گوگل و آمازون و اپل دارند 24 ساعته تبلیغات میکنند، بعد اینجا فکر میکنید کلیک نیاز به تبلیغات و درآمد نداره؟؟
رو لینکهای تبلیغاتی کلیک کنید تا در این امر سهیم باشید..
لینکهای تبلیغاتی در منوی چپ صفحه عمومی هست

لینک
لینک
مشاهده ۴۲ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
خوشا آنان که وقت دادن جان
به جای گریه خندیدند و رفتند
بازنشر کرده است.
jamal-m

این همه راه رفتم اینو ببینم😌
مشاهده ۲۹ دیدگاه ارسالی ...
  • jamal-m

    بجون خودت امروز صب ، با سگم با هم صبحونه خوردیم

    تو نون ، پنیر گذاشته بودم ، تو حیاط داشتم با موبایل حرف میزدم ، ، اونم اومده بود داش موس موس میکرد
    یع تکه نونمو بهش دادم گفتم بگیرعامو ، تو اونور بشین بخور من اینور


    بیشوررررر تند تندتر از خودم غذا میخورد، گردنشو گرفتم گفتم لعنتی یواش بخور خووو

  • Asali__

    Goshne bad bakht bezar bokhore bache ro chikar dari

بازنشر کرده است.

هیچ ادمی لیاقته ورژنه خوبه شمارو نداره ؛ همیشه گوه ترین ورژنتونو نشون بدین اینجوری بیشتر دوست دارن ، بهتر میتونن باهاش اُنس بگیرن ‌.

بازنشر کرده است.
-اللّهُمَ ارزُقنا زیٰارَۃ الْحُسَیْن فِی الْدُنْیٰا وَ الْاٰخِرَۃ-
بازنشر کرده است.
″پَروَردِگارِمن!″ خَلق‌شُڪرِنِعمَتت‌مِی‌ڪُنند‌وَمَن‌شُڪرِ بُودَنِت...

تُو‌نِعمَتِ‌مَنی❤️️
دیدگاه غیرفعال شده است.