زنده ميشوم درلبخندي که ازتوسهم هميشه من است
تو ان نگاه تازه اي که ميشود بازلال چشمهاي تووضوگرفت
فراموش نکنيدکه به غريبه هاکمک کنيد چون خيلي هابه اين طريق به فرشته هاکمک کرده اند نوشته اي عبراني
مکررترين خاطره!تکرارشو نگذاراين انعکاس تبدار درکمين حادثه ي اينه ي چشمهاي توبشکند. باورکن درموازي ترين نارسيده ي نگاهت يک نفس يک نقطه چين باقي مانده است وتومسافر! ازابروي ترانه ام بگذر که درقمارچشمهاي توديگرچيزي براي باختن نمانده است
توهميشه تريني همان نابهنگام بي تكرار كه ميماني وميدانم حتي اگرمرامهربان ندانسته اي!
ماخوداگرزبادخزان زرديم بهرشماگل وسوسن اورديم
بهترين فردشماكسي است كه خدااوراكمك كندتامالك خويشتن شود
سوختن به ديدن نميشودآتش بگيرتاحس كني
ازآن ترسم اي گل! كه باكس نماني نماندي ازاين پيش وزين پس نماني!
دوست خواهي داشت حادثه اي راکه زماني ديگرنخواهي داشت عشقي تورامسخ ميکند ونخواهي فهميد که يکوتي گنگ اغازماجراست!
پريچهر
سلام و لاااایک
نعنا پونه
نیستین جناب آرشی
هر جا هستین سلامت و شاااد باشی برادرم
در پناه حق / آااامین