Ehsan

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم بیشتر

Ehsan
۷۹۱ پست
۵۰۶ دنبال‌کننده
۷,۸۰۷ امتیاز
مرد، مجرد
۱۴۰۰/۰۳/۲۸
قبراق
فوق ليسانس
پرسپولیس
قد ۱۷۹، وزن ۷۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

یه وقت هایی ادم عجیب دلش دیوانگی میخواهد.
از ان هایی که باید نصفه شبی توهوای سرد بزنی بیرون
و تمام شهر را با چراغ های قرمزش پشت سر بگذاری.
باید رفت و بایک اهنگ آرامشبخش
تا طلوع برنگشت.
از همان دیوانگی هایی که بوی یک کافه قدیمی میدهد که تا صبح در حد جنون شعر بخوانی .
اصلا گاهی وقت ها دیوانگی
یعنی بگذاری تا سر حد انجماد یخ بزنی.
اصلا تا خون زیر پوستت یخ نکرده
یا تا اولین سرفه حداقل, دست از پیاده روی برنداری.
"گاهی وقت ها برای خوب شدن باید مریض شد."
اوج دیوانگی یعنی
یک نگاه خیره...
با یک اهنگ مخصوص
که اصلا نمیدانم چند ساعت است که دارد مدام  تکرار میشود...

بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.

عصر که میشه
بعضی ها به شعر
بعضی ها به ترانه
برخی به فیلم
و عده ای هم به کتاب پناه میبرند؛
مدت هاست که آدم ها دیگر به هم پناه نمی برند!

بازنشر کرده است.

گفت: دارم ميرم
و ميخوام بدونی که برمیگردم
و تو رو دوست دارم،
چون... 
به ميان حرفش پريد:
چيزی نگو!
دوست داری، چون دوست داری.
برای عشق ورزيدن
هيچ دليلی وجود نداره...


بازنشر کرده است.

اين هوا چتر نميخواهد
من و تو را ميخواهد
خيابان وليعصر را ميخواهد
قهوه های تلخِ كافه نادری را ميخواهد
بوسه های هول هولكی پر از شرم را ميخواهد

فکر کن
به ماجرای مردی که
تمام ساعت های دنیا را دزدید ،
تا معشوقه اش پیر نشود ...

بازنشر کرده است.

شبانگاهان که مه می‌رقصد آرام،
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس‌ها؛
تن مهتاب را گیرم در آغوش...

بازنشر کرده است.

كليد را
در جمجمه‌ام بچرخان وُ داخل شو!
به آغوشِ اعصابم بيا
در تاريكىِ سرم بنشين.
اتاق را بگرد!
و هرچه را كه سال هاست پنهان كرده‌ام،
از دهانم بيرون بريز...

بازنشر کرده است.

دوست داشتنِ خوبی های دیگری
دلیل عشق نیست !
بلکه دوست داشتنِ عیب ‌های دیگری
بزرگترین دلیل عشق است ...

بازنشر کرده است.

تنهایی مثل اناری‌ست
شکفته بر شاخه
دستی اگر نچینَدَش
چه در آسمان بماند،
چه بر خاک بی‌اُفتد!

بازنشر کرده است.

یک نفر باید باشد که بدون ترس ، هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی ...
تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری ...
از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب ، به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند ...
حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال میشوی !
آدم ها گاهی حرف میزنند نه برای اینکه چیزی بشنوند ، نه اینکه کمک بخواهند ...
حرف می زنند که ویران نشوند ...
حرف می زنند که آرام بگیرند ...
مانند کسی که خود می داند چه روزی قرار است بمیرد ، آرام می گیرند ...
به قول آن رفیقمان که می گفت :
حرف هایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد ...
همین ...