«به هیچ کاری نمی توانم علاقمند بشوم و اصلاً مسائلی برایم پیش آمده که گفتن و یا نوشتنش هم احمقانه به نظرم می آید. فقط می دانم که خسته هستم و هیچ چاره ای هم ندارم و یا دارم اما حوصله کوچکترین اقدام حتی تکان دادن سر انگشت را هم ندارم.»
از نامههای صادق هدایت به حسن شهید نورایی
کاش جسارت اینو داشتم که حقیقتو بهش بگم..
در هیاهوی این جهان
ای کاش،
سنگی بودم
بیخستگی،
بیترس،
باقی عمرم را،
کفِ رودخانهای میخوابیدم...
علیرضا طالبیپور
آشپزخانه زبان زنها را می فهمد
وقتی
قابلمه را روی اجاق می کوبند
وقتی غذایشان می سوزد
وقتی در یخچال را محکم می بندند
وقتی اسفنج ظرفشویی را پرت می کنند
می داند که حرفهایی برای نگفتن دارند ..
تلخ ترین قسمتش اینه که مجبوری زیر یک سقف باهاش زندگی کنی ..
یک نفر یک خبر از عشق ندارد بدهد؟
دل ما خیلی ازین بی خبری سوخته است..
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن روزها رفتند..
سلام دوستان
دارکوب هستم
فکر کنم اینجا امن ترین جایی باشه برای یه خانوم که معمولی ترین افکار و اندیشه ها و حرفای دلشو بتونه بنویسه و نگران ِ بعدش نباشه.. دلم فقط آرامش میخواد به اینجا پناه آوردم لطفا لطفا اجازه بدین آرامش رو اینجا تجربه کنم.. اگه مطالب و پستهای منو دوست نداشتین و خاطرتون رو آزار داد لطفا منو میوت و مسدود کنید تا اذیت نشید... سپاس از همه ی شما مهربانان