مهران
کاربر VIP
۴,۶۶۱ پست
۱۴۸ دنبال‌کننده
۱۰۶,۵۸۸ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۶۲/۰۲/۰۱
آروم و عادی
ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

امروز دیدم پشت یه نیسان آبی نوشته :
من و ماشینم ، شما همه !!!
با توجه به شناختی که از نیسانای آبی دارم این حرفش کاملا منطقی بود …
داغونم مثل یه مشهدی . . .
که تو بانک برنده شده
سفر به مشهد مقدس
یعنی تا این حد داغونما ، نخند .
اصلا موضوع خنده دار نیست . .
یکی از فانتزی هام
اینه که
دانشگاه رشته کشاورزی بخونم
بعدش
گوجه فرنگی و خیار و کلم و کاهو رو
باهم پیوند بزنم
درخت سالاد پرورش بدم
چرا اینجوری نگاه میکنی!
از قدیم گفتن:
فانتزی بر جوانان عیب نیست!
جغرافی ۵۰سال اینده
یکجا نشینها چه اقوامی بودند و کجا سکونت داشتند؟
اقوام وابسته به اینترنت بودند که در کنار مودمها و پریزهای متصل به شارژر اقامت داشتند
بزار ببینم خیلی وقته نرفتم سمتش
دس به من بزنی جیغ میزنمااااااااا.
باشه باشه.
..
بعدا دوتایی حلش میکنیم.
ببخشید کتابمه غریبی میکنه
امتحان چیست؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
امتحان توهین به شعور دانش آموز و دانشجوست........
امتحان یعنی ما شک داریم تو از درس چیزی فهمیده باشی.......
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
سر امتحان به دختره میگم برسونیا!
.
.میگه: چیرو ؟
.
.
گفتم:
.
سلام گرممو به عمت دیگه !

هرچی میخوایم اسم عمه رو نبریم نميشه
بازنشر کرده است.
نباید شیشه را با سنگ بازی داد!
نباید مست را در حال ِ مستی …
دست ِ قاضی داد!
نباید بی تفاوت!
چتر ماتم را …
به دست ِ خیس باران داد!
کبوترها که جز پرواز، آزادی نمی خواهند!
نباید در حصار میله ها
با دانه ی گندم … به او تعلیم ماندن داد
گَر وا نمیکنی گِره ای
خود گِره مشو

ابرو گشاده باش
چو دستت گشاده نیست
دنیا نمیگذرد..
این ماییم که رهگذریم؛
پس درهرطلوع و غروب
زندگی رااحساس کن؛
مهربان باش!
شاید فردایی نباشد
شایدباشدو...
ما نباشیم...!!
عارفی را گفتند

فلانی قادر است پرواز کند ،
گفت :اینکه مهم نیست ،مگس هم میپرد .
گفتند :فلانی را چه میگویی ؟روی آب راه میرود !
گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند .
گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟
گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی
این شاهکار است.
بازنشر کرده است.
آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...

... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

آدم گاهی ...چه شاد است

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه !
... به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
یک" دوستت دارم "بی دلیل ...

به یک غافلگیری :به یک خوشحال کردن کوچک ...
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
به یک فهمیده شدن ...درست !

به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک
بازنشر کرده است.
ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايين...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭد
  • Nastaran

    عجب صبری خدا دارد !
    اگر من جای او بودم .
    بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
    تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
    گردش این چرخ را
    وارونه ، بی صبرانه میکردم .

گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.

او را گفتند :
چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت:
صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین!
بازنشر کرده است.
در سال قحطی عارفی غلامی دید که شادمان بود؛
گفت: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟
گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد.

عارف گفت:
"از خودم شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم"