علیرضاباقری گروه هم حس❤

نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد و عکس قشنگت را.. بیشتر

علیرضاباقری گروه هم حس❤
حامی طلایی
۱۴,۱۹۷ پست
۲,۴۵۴ دنبال‌کننده
۸۷,۷۷۴ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۶۳/۰۲/۰۸
مهربون
دین اسلام
زندگی با خانواده
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم
قد ۱۸۵، وزن ۸۲

تصاویر اخیر

سلام دوستان گرامی
با شروع بهار همه چیز رنگ و بویی تازه به خود می‌گیرد
این افسانه زیبا و ماندگار همیشه در خاطره‌ها خواهد ماند
که هر شخص احساس می‌کند که نخستین روز از بهار مشابه اولین روز آفرینش است
آغاز بهار و زنده شدن زمین مبارک باد.
تنها خداست که می‌داند بهترین در زندگیتان چگونه معنا می‌شود!
من در سال نو آن بهترین را برایت آرزو می‌کنم
نوروزتان پیروز.
از همه دوستان عالی قدر که اینجانب رو هم مشمول مهر و محبت خودشان قرار داده و سال جدید را از هر طریق خطاب و پیام تبریک فرموده اند صمیمانه سپاسگزارم .
دست تو که در دستم باشد

می دانم که ناب تر از آنها نخواهم یافت!

ماندنی تر و گیرا تر از نگاه تو چشمی نیست

تو برای خنده هایم شاد میشود و برای گریه های شانه!

برای گفتن راستی، مستی نمی خواهی و همیشه در اعماق قلب منی
نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد
و عکس قشنگت را در قابی از جنس عشق می گذارم
تا همه بدانند تو سلطان جان من و فاتح دلم هستی
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود/داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
این دوستت دارم
گفتنت
مثل موفق باشید
آخر امتحان
دیفرانسیل و انتگرال
است
یا حرف دکترا
که می‌گویند چیزی نیست خوب می شوی
بازنشر کرده است.
دوستت دارم
به زیبایی شکوفه ای
به لطافت باران
فصلهارا با تو قدم میزنم
به بهار میرسم
کنارش میمانم
باتو پرواز را میاموزم
مرا به اغوشت ببر
به پهنای ابرها
به شاخه درختان بهار
امید را به من بده
بی قرارتم تنها قرار من
عشق جان
فقط پیش تو آرومم
فقط با تو جهان خوبه
چقدر بد عادتم کردی
نباشی حالم آشوبه
خسته ام… از تـــــو نوشتن…!
کمی از خود می نویسم
این “منم” که،
دوستت دارم…!
دلتنگ شدن حس نبودن کسی ایست که . . .
تمام وجودت به یکباره تمنای بودنش را می کند . .
کاش “خیالت ”
هر “شب” مهمانم نبود

این پریشان حالی و
دیوانگی با ” من” نبود …!
همحس
فقط سهمِ من باشه ،
همین که با خیال راحت
بتونم بهت تکیه کنم
بزرگ ترین کارِ عاشقانه‌یِ دنیاست ..
امروز همسایمون ازم پرسید امروز چن شنبست منم گفتم پنجشنبه
دست هایت را
دور من گره بزن
مرا وادار به
گفتن نامت کن
مثل نخی که
دانه‌های تسبیح را
دور هم جمع کرده
بغلم کن ؛ من مقصدم
گیسویت نباشد،
همه‌ی دوستت‌دارم‌هایم
می‌ریزند، گم می‌شوند...!!
چه عاشق بودی ایدل در هوایش
که از من هم تو بگذشتی برایش
سپیدت برد و خط خطی پس آورد
تو حتی در نیاوردی صدایش
انسانیت آن نشان اشرافی ما
از فقر شعور این بشر میترسد…