| | azin |
| | ۱۲ پست |
| | ۲ دنبال‌کننده |
| | زن، متاهل |
| | ليسانس |
| | دین اسلام |
| | ايران |
| | azizam |
تصاویر اخیر
موردی برای نمایش وجود ندارد.
پارادوكس ترين باگ خلقت هم اينه كه
با سرعت نور داريم ميريم جلو ولى
هنوز تو گذشته هامون گير كرديم
با سرعت نور داريم ميريم جلو ولى
هنوز تو گذشته هامون گير كرديم
حالا ي ذره هم با هم حرف بزنين
شايد مشكل حل شد ؛
زارت حرفاتونو پروفايل نكنيد
شايد مشكل حل شد ؛
زارت حرفاتونو پروفايل نكنيد
شدیم یه سری جَوون که
تویِ مغزمون خونه سالمندانه
بی حوصله ، خسته ، ناراحت
تویِ مغزمون خونه سالمندانه
بی حوصله ، خسته ، ناراحت
ازدواج تو سن ۱۸-۲۴ سالگی مثه ترک یه مهمونی توپ تو ساعت ۸ شبه؛که تازه مهمونای خاص از ۱۰ به بعد میان
این متن چی میخاد بگه؟!
این متن چی میخاد بگه؟!
╭─════════════•❖•─╮
دوسـℒℴνℯـت ᴅᴀʀᴀm ♥‿♥
╰─•❖•════════════─╯
دوسـℒℴνℯـت ᴅᴀʀᴀm ♥‿♥
╰─•❖•════════════─╯
با ما حال نمیکنی راهتو کج کن نه قیافتو..
گویند پسری قصد ازدواج داشت.
پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد.
مرحله اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می کنی و زنت گوش می دهد.
مرحله دوم او صحبت می کند و تو گوش می کنی.
و اما مرحله سوم که خطرناکترین مرحله است و آن موقع است که هر دو بلند بلند داد می زنید و همسایه گوش می کند...!
پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد.
مرحله اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می کنی و زنت گوش می دهد.
مرحله دوم او صحبت می کند و تو گوش می کنی.
و اما مرحله سوم که خطرناکترین مرحله است و آن موقع است که هر دو بلند بلند داد می زنید و همسایه گوش می کند...!
آبادی اش ویران باد هر حرام لقمه ای که ظاهر و باطنش یکی نیست... ✌️
•
•
دلم خبر های خوب می خواهد
خسته شدیم از شنیدن خبرهای تلخ و دیدن اندوه آدم ها ، از لمس هر روز درد و چیدن ثانیه به ثانیه اضطراب...
خسته شدیم از استشمام هوای غبار آلود بغض ...
خدایا خودت آستین بالا بزن و برای حواس پنجگانه ی ما کاری بکن..
خسته شدیم از شنیدن خبرهای تلخ و دیدن اندوه آدم ها ، از لمس هر روز درد و چیدن ثانیه به ثانیه اضطراب...
خسته شدیم از استشمام هوای غبار آلود بغض ...
خدایا خودت آستین بالا بزن و برای حواس پنجگانه ی ما کاری بکن..
با تو ،هیچ خاطره ی مشترکی ندارم
نه دست هایت را میان انگشت هایم حبس کرده ام
نه زیر نور ماه با تو قدم زده ام
و نه حتی،
ثانیه ای خیره در چشم هایت نگاه کرده ام
در عجبم از دل
که بی هیچ خاطره ای
بی وقفه
برای تو می تپد
نه دست هایت را میان انگشت هایم حبس کرده ام
نه زیر نور ماه با تو قدم زده ام
و نه حتی،
ثانیه ای خیره در چشم هایت نگاه کرده ام
در عجبم از دل
که بی هیچ خاطره ای
بی وقفه
برای تو می تپد
مدال و افتخارات
